روز دوم سفر- 5 فروردین صبح ساعت 8:30 مامانم بیدارم کرد و من ناز میکردم تا اینکه مامان گفت مهزیار ساعت سرو صبحانه تا 9 نیم و اگه صبحانه نخوریم نمیتونیم بریم اکواریوم و من با اینکه اصلا میل به صبحونه نداشتم سریع بیدارشدم و آماده رفتن به دبی مال . به زور چند لقمه صبحانه خوردم و با تاکسی رفتیم دبی مال . خیلی برام جالب بود که تاکسی ها شون معرکه بود خیلی حال کردم . بالاخره رسیدیم دبی مال. وارد که شدیم اولین چیزی که روبروم دیدم یه اکواریم بزرگ بود پر از ماهی . با ذوق نگاه میکردم میخواستم برم نزدیک که یه خانم فیلیپینی جلوم گرفت و گفت بلیط بخرم ولی هنوز مسئول فروش نیومده بود . دور اکواریم می چرخیدم و احساساتی میشدم خدای من همه ی ماهی...