مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

سفرنامه ی استانبول(29 تیر تا 3 مرداد 94)

1394/5/10 1:29
6,613 بازدید
اشتراک گذاری

این پست اختصاص به سفر استانبول داره.

 

همونطور که نوشته بود قرار بود روز و ساعت تولد مهزیار استانبول باشیم .پروازمون 5 صبح 29 بود که با تاخیر 2 ساعت نیمه ساعت 7 و نیم صبح انجام شد و حدود 2 ساعت و نیم طول کشید و با تمام این تاخیر ها ساعت تولد مهزیار تو خاک استانبول بودیم. حدود 1 ساعت برای انجام کارهای ورود معطل شدیم و ..... ساعت 12 و 45 دقیقه هتل بودیم . هتلمون هتل 4 ستاره ی لیستانا در منطقه ی شیشیلی و خیابان عثمان بی بود و 1 کیلومتر ی میدان تکسیم بود. هتل خوبی بود و توی مدت اقامت احساس رضایت داشتیم.در این سفر داداشش گام عرفان هم همراهمون بود که واقعا در کنارش بهمون خیلی خیلی خوش گذشت.

بعد از تحویل اتاق و خوردن نهار و یه استراحت کوچیک .........

 

(( ادامه مطلب))

بعد از تحویل اتاق و دوش گرفتن  و خوردن نهار و یه استراحت کوچیک عصر ساعت 5 از هتل زدیم بیرون . هتل ما در خ عثمان بی بود که پر بود از نمایندگی های برندهای معروف .پر از کافه های خوشگل کوچولو . فاصله ی 1 کیلومتری هتل تا تکسیم پیاده رفتیم و حسابی لذت بردیم هوای خوب و خنک و چشم اندازهای جدید .توی یکی از این کافه ها تولد کوچولویی برای مهزیار گرفتیم که خیلی خوش گذشت و پسرم به آرزوی خودش و گرفتن تولد توی یه کشور دیگه که شانس ترکیه و شهر استانبول و بعدش با کلی قیافه گرفتن میگفت توی قسمت اروپایی جشن گرفته و این بهتره چون تولدهای قبلیش تو آسیا بوده .داستانی داریم هنوزم با قیافه گرفتنش برای من و بابایی و داداشش کوچیکش  که بهش میگه گناه داری چون از این سفر هیچی یادت نمیاد و فقط عکس هاش میبینی بعداقه قهه

عکس هایی که در ادامه ی سفرنامه هست از آغاز سفر تا روز آخر .تقریبا از همه ی جاهایی که رفتیم عکس گذاشتم البته این عکس های گوشی و هنوز عکس های دوربین به لپ تاپمنتقل نشده و بعضی جاهایی که رفتیم بعدا عکسشو میزارم. سعی میکنم زیر هر عکس خاطراتش هر چند کوتاه و توضیحی اگر لازم بنویسم.

مهزیار خوشحال از اینکه بالاخره نشسته تو هواپیما

پروازمون با هواپیمایی ترک کرندون بود .پرواز خوبی بود با مهماندارهای خیلی خوش برخورد ترک

صبحانه ی هواپیما که هم عذای سرد بود و هم غذای گرم بود.نان و کره و پنیر .کیک و آب میوه و پلو مرغ و مخلفات . سالاد و انواع نوشیدنی

عشق های مامان و بابا

پسرم بعد از 18 ساعت نخوابیدن بالاخره خوابش برد اما قول گرفته بود تا رسیدیم تو آسمان استانبول بیدارش کنم آخه دوست داشت از آسمان از شهری استانبول عکس بگیره

اینم عکس و هنر آقا مهزیار

داداش ها تو فرودگاه سبیها گلشن منتظر ترانسفر

(( این فرودگاه دومین فرودگاه شهر استانبول و اسم فرودگاه اسم دختر آتاتورک چون دختر آتاتورک اولین خانم خلبان ترکیه بوده این فرودگاه به نام اون نامگذاری شده))

یکی از کوچه های نزدیک هتل

میدان تقسیم

(( در قدیم که لوله کشی آب در ترکیه نبود توی این میدان آب قابل شرب بین مردم تقسیم میشده برای همین اسمش میدان تقسیم .در این میدان که مرکز شهر استانبول مجسمه ی آتاتورک با هم رهبران حکومت های هم عصرش قرار داره که مجسمه ی رضا خان هم دیده میشه))

خ استقلال

(( خوانندگان و نوازندگان ایرانی در حال هنرنمایی بودن در تصویر پشت سر مهزیار مشخص ))

میدان تقسیم

(( سیمیت نون مخصوص که توی اکثر سریال های ترکیه اسمش میاد و بلال بخارپز و بلوط هم خوردیم))

30 تیر هنگام خوردن صبحانه در رستوران روباز هتل که بسیار با صفا بود

آقا مهزیار عشق ماشین

گربه های لوس ترکیه که همیشه تو دست و پا هستن .این گربه ی آقایی هست که دوست داشت با مهزیار عکس بگیره

مسجد آبی که روبروش هم مسجد ایاصوفیه قرار داره .

مسجد سلطان احمد یا مسجد آبی

این سکو ها برای استراحت توریست ها و دیدن مناظر و گرفتن عکس بین مسجد سلطان احمد و ایاصوفیه ساخته شده

یه استراحت کوچولو برای رفتن به گرند بازار

چای مخصوص ترکیه تو استکان های کمر باریک

گربه ها ی لوس همش زیر دست و پا بودن

 

من و مک دونالد

بفرمایید نهار روز دوم 30 تیر- مهزیار که هر چی فست فود بخوره سیر نمیشه البته من مادر هم عاشق فسود فود هستم اونم چه فست فودهاییخندونک

سه شنبه عصر رو از قبل با تور لیدرمون هماهنگ کرده بودیم برای رفتن به تور کشتی .این گشت از ساعت 7 عصر تا 12 شب در کشتی سوداتور و در دریای مدیترانه با طی کردن 33 ک . مسیر رفت و 33 ک .م مسیر برگشت با گذشتن از تنگه ی بسفر و دیدن پل بغاز و گذر از زیر پل همراه با موسیقی و رقص های سنتی ترکیه همراه بود . باد ملایم و خنکی میوزید و حسابی سرد شده بود . سامیار با کلاه بافتنی و سویشرت و پتو همش تو بغل من و باباش بود .

منظره ی پل بغاز در شب

صبحانه ی چهارشنبه 31 تیر ماه - مهزیار و سامیار

رستوران روباز هتل- هوا ابری بود با نم بارون برنامه ریزی من با توجه به بارون و سامیار در حال تغییر بود که مهزیار خیلی راضی نبود .ولی جوری برنامه رو تغییر دادم که آقا پسرم خوشحال و خندون شد.

(( خانواده ی ما خانواده ی سحر خیزی هستن من و همسرم و گل پسرا مخصوصل سامیار خان که 6 صبح برپا میده و داداش عزیزم عرفان - ما جزو اولین نفرات برای خوردن صبحانه به رستوران میرفتیم اما آقایی که در گوشه ی سمت راست عکس مشخص همیشه از ما جلوتر بود چشمک ))

خیابان عثمان بی

ورودی بزرگترین آکواریم اروپا - ببینید چه برنامه ریزی کردم پسرم خیلی خوشحال

یکی از کریدورهای آکواریم

این تراس برای دیدن مناظر و کشتی ها مجهز به دوربین بود که با انداختن سکه های 1 لیری میتونستی مناظر نگاه کنی اما جالب تر این بود که توی تمام عکس های این قسمت یه هواپیما بک گراند عکسمون میشد. آکواریم نزدیک فرودگاه آتاتورک قرار داره ))

این عکس در قسمت شبیه ساز آمازون هست. مهزیار میدونست که همچین قسمتی در آکواریم هست که دماش برابر با دمای آکواریم و هر تغییری که در اقلیم اونجا صورت بگیره در شبیه ساز هم اتفاق میفته . بسیار جالب و دیدنی بود. هوای شرجی با گرما و رطوبت بالا و یه دفعه آفتابی شدنش با داشتن آبزی ها و بعضی از حیوانات  آمازون واقعا جالب و دیدنی بود.

از اونجایی که برنامه ریزی فشرده ای داشتیم و باید اکثر جاها رو میرفتیم مستقیم از آکواریم رفتیم چهارشنبه بازار که خیلی جالب . شلوغ و دیدنی بود. قبل از رفتن به بازار نهار رو در یکی از رستوران های نزدیک بازار خوردیم که خیلی خیلی خوشمزه بود

خستگی در کردن در کوچه های چهارشنبه بازار و بازم یه گربه ی لوس دیگه

و بازم یه گربه ی بسیار لوس

فست فود از نوع برگر کینگ

پارک آبی اکومارین 1 مرداد ماه

برای رفتن به پارک آبی کلی کرایه دادیم آخه ترک ها انگلیسی بلد نبودن و ما ترکی با زبان اشاره آدرس دادیم که سر از پلاژ درآوردیم دوباره تاکسی گرفتیم و رسیدیم پارک .رفتن 100 لیر شد کرایه مون و برگشتن 80 لیر- حالا حساب کنید لیری 1256 چقدر شدهغمگین این پارک آبی در مقابل پارک آبی دبی هیچی نیست و آبش هم آب شور که از دریا پمپاژ میشه و حسابی چشم میسوزونه .فقط یه کف پارتی داره که همراه با موسیقی هست داره  و سالی که ما دبی رفتیم این نوع برنامه رو نداشت حالا شاید یه برنامه ی بهترش داشته باشه

مهزیار و دایی عرفان

سلفی با گوشی من تو آبسوت

لابی هتل

خوردن شام و مصاحبه توسط یه شبکه ی ترکی- گزارشگر .صدابردار و فیلم بردار این گروه چندبار به ایران سفر کرده بودن و شهرهای تبریز و ارومیه و نهران و اصفهان دیده بودن و اطلاعات زیادی از کشور ما داشتن و فارسی هم بلد بودن صحبت کنند که برای ما بسیار جالب و لذت بخش بود.

روز آخر در استانبول بودن و خرید کردن دقیقه نودی ما

از روز اول سفر قرار بود ساندویچ ماهی و صدف بخوریم که نشد روز آخر نهار بالاخره خوردیم . من و آقای پدر و داداشم خیلی خوشمون اومد اما مهزیار خیلی دوست نداشت. میوه هم خریدیم  توت فرنگی و خیار و سیب و هلو که خیلی خوشمزه بود و مزه هاشون مزه ی میوه های قدیم میداد

داداش های گل در لابی هتل منتظر برای رفتن به فرودگاه

مهزیار و ارسطوره ی این روزهایش در فرودگاه سبیها گلشن

مهزیار در کنار کاپیتان تیم والیبال اوکراین

سفر استانبول بسیار سفر خوب و خاطره انگیزی بود .توی فرودگاه هنگام برگشت نزدیک بود از پرواز  جا بمونیم چون ترافیک بسیار زیادی بود و درگیری های دولت ترکیه و گروه ب . ب. ک تازه شروع شده بود و گرسنگی و خوردن ساندویج و بعدشم چای حسابی وقت مون گرفت و یه اتوبوس منتظر ما بود . حالا فکر کنید هر کدوم یه کوله و ساک سامیار و کالسکه به دست از پله برقی ها مدام بالا و پایین شدیم تا به گیت رسیدیم . یکی از پرسنل فکر کنم کلی ترکی بهمون حرف زد که البته حق داشت. اما این قسمت جالب و خوبش بود توی فرودگاه امام بعد از تحوبل بار و رفتن به پارکینگ برای برگشتن به خونه متوجه شدیم یکی از کوله پشتی ها نیست و کلی حرص و جوش خوردیم و معطل شدیم تا تونستیم پیداش کنیم . جریانش خیلی مفصل شاید سر فرصت و با اضافه کردن عکس ها نوشتم جریان کوله ی گم شده رو.

 

 

 

 

 

 

پسندها (2)

نظرات (4)

شادی
23 شهریور 94 11:28
سلامممم تولد مهزیار جون مبارک باشه....... بابا با کلاس... حق داره پز بده خوب... تولد تو استانبول زودی بقیه شو بزار
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام شادی جونم . ممنون.بزودی حتما میزارم
محبوبه مامان الینا
28 شهریور 94 7:32
سلام عزیزم. خوبی دوست جون؟ چند وقت بود با خودم میگفتم مهرنوش چقدر کم پیداس پست نمیزاره؟ الان اومدن دیدم کللللی پست بوده و من ندیدم ماشاله هزار ماشاله سامیار جونی چقدر بزرگ و ناز شده تولد مهزیار بسیار نازنین و جذابم مبارک باشه... روز تولد در استانبول بسیار هم عالی انشاله جشن بعدی تو خود ِ خود ِ اروپا باشه مهزیار جونی یا حتی ل ا س و گ ا س چرا که نه؟
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم. قربونت. ماشاالله وقتی بچه ها دوتا میشن کارها 10 برابر میشه. زود زود دوران نوزادی و مرخصی من داره میگذره. ممنون خاله جون برلی تبریک تولد مهزیار عزیزم. واقعا چرا که نه انشاالله تو قلب اروپا😉😉😉😉
سید امیرحسین
31 شهریور 94 8:17
سلام مهزیار و مامانش اگه یکم تو عکس دقت کنید همون عکس ساندویچ روز آخر،از قیافه مهزیار معلومه دوست نداره بعد اونوقت شما با اونا ازش عکسم انداختید
مامان و مهزیار
پاسخ
اون ساندویچ نیست و صدف و مهزیار برای خوردنش دو دل بود
علی ربانی خانقاه
31 شهریور 94 13:54
عکس ها خوب و عالی بودند