مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

من و تعطیلات تابستان

سلام دوستان عزیز استخر رفتن من شروع شد. خیلی خوب بود و خوش گذشت همیشه تفریحی استخر می رفتم اما از دیروز کلاس های آموزشیم شروع شد . ساعتش هم خیلی خوب چون بابای گلم میتونه اون ساعت منو ببره استخر فقط امیدوارم ساعت کلاس ها رو عوض نکن.راستی یادم رفت بگم میرم استخر جهان . اما جدی جدی آقای گلزار اون استخرها یه چیز دیگه هست!!!!!! ...
22 خرداد 1391

بابای مهربان و خوبم روزت مبارک

بابای عزیزم روزت مبارک باشه. من و مامان خیلی خیلی زیاد دوست داریم و از همه تلاش هایی که برای راحتی و آسایش ما انجام میدی ممنون هستیم . انشاالله همیشه سالم وپیروز باشی . دست های مهربانت را می بوسم بابای گلم .     در ضمن به بابا جونم و بابا خسرو روزپدر رو تبریک میگم. و همینطور به مدیر مون آقای گلزار و معلم ورزشمون آقای قاسمی و همه پدرهای مهربون دنیا.   ...
13 خرداد 1391

مهزیار روز اول مهرماه سال 1390

دوستان عزیرم الان که عکس های روز آخر مدرسه رو گذاشتم .منظورم همون جشن روز معلم است گفتم بهتر عکس های روز اول مهر هم بزارم  ببینم از نظر شما تغییری کردم یا نه ؟ این عکس سر صف کلاس دوم و من با گل منتظر دیدن معلم جدیدم بودم انگار یه ذره هم نگرانم .   این عکس هم آخر وقت همون روز . من به همراه خانم قزلباش عزیز ...
31 ارديبهشت 1391

جشن روز معلم سال 1391

روز معلم در دبستان نوید صالحین کلاس دوم ۳   دوستان عزیز می دونم چند روز از روز معلم گذشته اما من تازه فرصت کردم عکس های روز جشن رو بزارم تا شما هم معلم های مهربان و زحمت کش کلاس ما رو ببینید. این عکس من و خانم محبوبه قزلباش بهترین معلم کلاس دوم . واقعا خدا رو شکر میکنم که خانم قزلباش معلم من شده بود . خیلی دوستش دارم .   این عکس هم من و آقای قاسمی معلم ورزش من و معلم قرآن خانم جرفی   من و دوستانم به همراه خانم حاتمی     من و امیر فربد در کنار آقای گلزار مدیر دبستان   من و هم کلاسی هایم در کنار خانم جرفی/ خانم حاتمی/...
31 ارديبهشت 1391

گفتـگوهای کـودکـانه با خـدا

گفتـگوهای کـودکـانه با خـدا   خدای عزیز ! به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟ خدای عزیز ! شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده. خدای عزیز ! اگر یکشنبه، مرا توی کلیسا تماشا کنی، کفش‌های جدیدم رو بهت نشون میدم. خدای عزیز ! شرط می‌بندم خیلی برایت سخت است که همه آدم‌های روی زمین رو دوست داشته باشی. فقط چهار نفر عضو خانواده من هستند ولی من هرگز نمی‌توانم همچین کاری کنم. خدای عزیز ! در مدرسه به ما گفته‌اند که تو چکار می‌کنی، اگر ت...
28 ارديبهشت 1391