هفته دوم مهر 92
سلام دوست های خوب و مامان های گل
که با شروع فصل پاییز و مهرماه کارهاتون چند برابر میشه. فصل پاییز که هنوز توی شهر ما شروع نشده، کولرها روشن هستند و هنوز برگی زرد نشده و از درخت نریخته.توی شهر ما فقط مدرسه رفتن بچه ها ست که نشون میده پاییز از راه رسیده .
مهزیار این روزها حسابی مشغول درس و مشق. خدا رو شکر امسال هم معلم خیلی خوبی داره و اینطور که دوستان میگن پایه چهارم توی مقاطع ابتدایی از همه مشکل تره امیدوارم که مهزیار امسال کوشاتر از سال های قبل باشه .
روز اول مهر مشق شب داشتند و روز دوم معلمشون ازشون دیکته گرفته بود که خدا رو شکر خوب داده بود با توجه به اینکه توی تابستون هیچ تمرینی نکرده بود.
مهزیار در حال نوشتن دیکته
مهزیار صبح قبل از رفتن به مدرسه
برنامه هفتگی شون رو هم روز اول همراه کتاب ها بهشون دادند و هر روز هفته ریاضی دارند .قرار بود کلاس های زبانشون از 4/7 شروع بشه که به علت افتتاح شعبه جدید 8/7 اولین جلسه برگزار شد و مربی ترم 2 شون خانم سجادی، معلم ترم 1شون بود که مهزیار از این موضوع خیلی خیلی زیاد خوشحال شد. با ورود خانم سجادی پسرم فریادی از ذوق کشید و به این صورت شادی خودش رو نشون داد.
مهزیار و مربیشون خانم سجادی
روز سه شنبه اولین جلسه ی چهره به چهره با معلم مهزیار بود. جلسه ی خیلی خوبی بود و معلم مهربونشون خانم صالحی از پسرم راضی بود.
تو هفته ی گذشته 2 تا امتحان داشتند ریاضی و دیکته که ارزشیابی از کلاس سومشون بود.درس های اول کتاب های فارسی،علوم،ریاضی،تاریخ،جغرافی،قرآن بهشون داده شده بود.
دومین دیکته کلاسی رو هم عالی داده بود که البته بخاطر نوشتن با خودکار چند جای متن نوشته شده خط خوردگی داشت که خودش خیلی ناراحت بود که الان خیلی بهتر از روزهای اول شده.
روز 5 شنبه برای ناهار قیمه بادمجان درست کردم و عصر هم دومین جلسه ی کلاس زبان بود که من دوربین رو بردم و از مهزیار و خانم مربیشون عکس یادگاری گرفتم. بعد خانوادگی به کافی شاپ اما رضا رفتیم، گپ زدیم و خوش گذروندیم.
بعد به خونه خاله میترای مهزیار رفتیم و نزدیک 2 ساعت کنارشون بودیم و آخر شب با اصرار عمه ها و شوهر عم هاش(عموپوریا) که خونه ی مامان شیرین بودند به اونجا رفتیم که عمه میترا و عمو پوریا زحمت کشیدند و برای مهزیار یک دست لباس ورزشی و کوله پشتی آورده بودند .
مهزیار با پسر عمه ها مشغول بازی بود و دور از چشم ما مامانا کشتی گرفتند که پسرم خورده بود زمین و دستش حسابی درد گرفته بود واز اونجایی که مثل مامانش در مقابل درد مقاوم تا خونه چیزی نگفت وقتی رسیدیم خونه گفت درد داره باباش براش پماد زد و مچ بند دستش کرد و خوابید.
علی-مهزیار-رضا
صبح جمعه گفت بهتر شده و مشغول درس خوندن شد تا اینکه باباش گفت مهزیار بچه ها پایین هستند اگه دوست داری برو .مهزیار تا رفت برگشت و البته با گریه و ناله ی شدید . گل پسرم پاش لیز خورده بود و با دست (همون دستی که دیشب ضربه خورده بود) خورده بود زمین. اینقدر بی تابی می کرد که فوری من و باباش بردیمش بیمارستان و از دستش عکس گرفتیم که خدا رو شکر مشکلی نداشت و فقط ضربه خورده بود و با خوردن شربت پروفن آرروم شده بود.
آقای دکتر مهزیاربامچ بند
برای همین ناهار هم پلو ماهی درست کردم .این سری گوشت ماهی رو به نمک ، فلفل و پودر سیر آغشته کردم و خیلی کم آبلیمو زدم بعد پیاز حلقه کردم روش و بعد روی ظرف سلفون کشیدم و توی یخچال گذاشتم بعد توی آرد سوخاری غلط دادم و سرخ کردم . خیلی خوب شده بود و مهزیار و باباش هم خیلی تعریف کردند.
شب هم من و بابایی شام نخوردیم وبرای مهزیار توپک پنیری آماده سرخ کردم و براش تزیین کردم گه گل پسرم خورد و حسابی لذت برد. بچه ها ی این دوره که عاشق فست فود هستند و من سعی می کنم تو خونه براش درست کنم . اینم عکس غذای پسرم و تزیین آن.
ادامه مطلب هم ببینید بد نیست.
بابایی به مهزیار دیکته میگه
مهزیار و خانم سجادی
مراحل آماده کردن ماهی
۱
۲
۳
حمله