روز های شیرین بهاری- کارنامه سوم دبستان
دوستان خوب من درود خوب هستید؟ خوش میگذره؟ من خیلی خوبم چون تعطیل شدم و هنوزم کلاس های تابستانیم شروع نشده. عصرها با پسرهای همسایه میریم توی پارکینگ و حسابی خوش میگذرونیم و تا میام خونه اینقدر خاکی شدم که مامانی میفرستم توی حمام . مامانی دوشنبه سرکار حالش بد شد و سردرد گرفته بود و بابایی رفت دنبالش و آوردش خونه البته می دونید که من میرم خونه ی مامان شیرین ،دنبال منم اومدن. وای نمیدونید و قتی دیدم مامانی حال نداره چقدر ناراحت شدم تازه بابایی مامان رو سپرد به من که مواظبش باشم. منم تا با مامانی تنها شدم بغلش کردم و گریه کردم مامانم شوکه شده بود که چی شده منم گفتم برای تو ناراحتم .مامان خوابید و منم میرفتم مثلا بهش سر...