مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

روزهای دی 93

1393/11/1 9:46
2,881 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیز و همراهان همیشگی

عکس های  آتلیه گل پسرم در عروسی دایی حسین 30 مهر 93

دی ماه بسلامتی تمام شد . روزهای ابتدایی دی ماه روزهای خیلی سختی شده بود برای ما . روزهایی همراه با سرماخوردگی و آنفلونزای شدید.

(( تولد وبلاگمون مبارک - 5 دی ماه وبلاگ مون 3 ساله شد))

5 دی ماه: در اولین ساعت های 5 آبان ماه و بعد از رفتن مهمان های گلمون وقتی خواستیم بخوابیم مهزیار حالش بد شد و متاسفانه گلاب به روی همه تون بالا آورد و حالت سرماخوردگی پیدا کرده بود. بهش دارو دادم و رفت خوابید البته باباش تا صبح پایین تختش بیدار نشسته بود . تازه بابای مهربون قرار بود جمعه هم بره سرکار که با خستگی و خواب آلودگی رفت.

6دی ماه: صبح مهزیار بیدار شد نسبتا خوب بود اما خیلی حوصله نداشت و صداش گرفته بود منم بهش صبحانه دادم. بعد داروهای مناسب سرماخوردگی.ظهر شده بود و مهزیار تمایلی به خوردن نهار نداشت و متاسفانه تب هم داشت اما تب نرمال ، براش سوپ درست کردم و آب میوه گرفتم اما پسرم خیلی خیلی بیحال شده بود. باباش که اومد خونه گفت ببریمش دکتر و من گفتم نه الان دکترهای خوبی نیستن فردا مدرسه نره و استراحت کنه و بعد میبریمش . منم سرکار نمیرم تا به گل پسرم برسم.حالا مهزیار تو اون موقعیت فکر من بود که سرما  نخورم و مشکلی برای داداشش پیش نیاد.

ساعت 10 شب بود که یک دفعه تب مهزیار رفت بالا خیلی بالا و قرص استامینوفن و پاشویه و گذاشتن دستمال روی پیشونیش دیگه جواب نمیداد دو دقیقه بعدش لرز میکرد و تمام بدنش میلرزید خیلی بد بود توی این 10 سال این جوری سرما نخورده بود. باباش فرستادم کلینیک نوبت بگیره و خودم بالای سرش بود اما خیلی حالش بد شده بود ، استفراغ میکرد ، تب میکرد ، میلرزید و هذیون میگفت زنگ زدم به همسرم و گفتم فقط شیاف بگیر و خودتو برسون . بعد از استفاده از شاف نرمال تر شد و بردیمش کلینیک بماند که چقدر معطل شدیم و از شانس ما چه پزشک ... معاینه اش کرد. بهش همون داروهایی که خودم میدادم داد وکلی دعوا کرد که نباید استامینوفن بهش میدادی و ... و براش سرم نوشت . باباش که میگفت ببریمش جای دیگه ولی چون خیلی بدنش آب از دست داده بود من گفتم سرم بزنه بعد یه فکری میکنیم . خلاصه پسرم برای اولین بار سرم زدن تجربه کرد.

به اصرار خودش باباش ازش عکس گرفت

7 دی ماه: مدرسه نرفت و عصر بردیمش دکتر خانوادگیمون و داروها یه مقدار تغییر کرد .منم سرکار نرفتم و خونه بودم و به مهزیار عزیزم میرسیدم.عصر هم کلاس زبان نرفت.

8دی ماه: مهزیار مدرسه نرفت و من هم مرخصی بودم و پسرم روز دوشنبه امتحان علوم داشت و با همون حال یه مقدار مطالعه کرد . منم احساس سرماخوردگی داشتم سردرد و ضعف بدنی. همش در حال خوردن آب میوه طبیعی که زحمتش پدر میکشید بودیم. سوپ و آش مامان پز و البته شلغم.

آش ترخینه مامان پز

9 دی ماه: مهزیار رفت مدرسه و امتحان علوم داد که خوب شد. اما من داغون بودم سرکار تب، ضعف، حالت تهوع و ... دارو هم که نمیتونستم بخورم . عصر حالم بدتر شد رفتم دکتر و دکتر باورش نمیشد من با پای خودم اومدم مطب فشارم 6 بود. شوهرم خیلی ترسیده بود اما من سرم نزدم و گفتم خونه مایعات میخورم. مهزیار تنها خونه بود.

فکر کنید با اون حال بد من و افت فشار مهزیار شب گفت مامان فردا مسابقه صبحانه سالم و ساده داریم چی برام درست میکنی ؟؟؟ دقیقا ساعت 11:30 شب. منم بیحال با ضعف شدید . باباش گفت هیچی اما من دلم نیومد و براش صبحانه ی ساده ای آماده کردم که تصویرش زیر هست. جالب اینکه چند رو زبعد اعلام شد از طرف مدرسه که صبحانه مون رتبه اول آورده.

 حالم اینقدر بد شد که 10 و 11 دی ماه خونه بودم و همسر مهربونم 10 سرکار نرفت و موند خونه از من پرستاری کرد و 11 با اصرار من رفت سرکار ولی مادرشوهر مهربون با پختن و فرستادن آش و غذاهای دیگه خیلی هوامون داشت. دستش بی بلا. خواهرام و خواهر شوهرام تماس میگرفتن و میخواستن بیان خونه مراقبمون باشن و غذا درست کنند اما چون فصل امتحانات بود و ممکن بود  اونا هم سرما بخورن من اجازه ندادم. اینم بگم که مهزیار گوش چپش عفونت کرد و دو هفته شربت آموکسی کلاو مصرف کرد و خدا رو شکر عفونت گوشش برطرف شد.

از 13 دی تا 17 دی هم خبری نبود جز درس و امتحان.

17 دی همراه بابای مهربون رفتیم کلاس زبان دنبال مهزیار و بعد شام رفتیم بیرون که خیلی خوش گذشت این رستوران وقتی مهزیار کوچیک بود زیاد میرفتیم و خاطرات خوبی ازش داریم.

18 دی ماه رفتیم کنسرت مازیار فلاحی. همسر گلم زحمت کشیده بود و با تمام مشغله ی کاری که داشت بلیط گرفته بود و ما رو برد کنسرت. خیلی عالی بود و خیلی خوش گذشت . بعد از کنسرت به پیشنهاد بابای و تایید مهزیار به تاپس همبرگر رفتیم و این سری خاطرات بابایی زنده شده بود چون مهدکودکش روبروی تاپس بوده و هرو روز موقع برگشت مامانش براش ساندویچ میخریده.

19 دی خونه بودیم و به کارهای خونه رسیدیم و البته مهزیار درس میخوند چون امتحان داشت.

24 دی تخت و کمد داداش مهزیار آوردند از شانس آسانسور خراب بود و من با توجه به وضعیتم قرنطینه بودم . عمو علی و عمو شهاب (شوهرعمه مهزیار) برای کمک به بابایی آمدند و تخت و کمد آوردند بالا و پرده اتاق پسر گلی نصب شد.

25 دی خونه من و مهزیار خونه بودیم و جایی نرفتیم البته نمی شد بریم آسانسور خراب بود. با کمک مهزیار اتاق داداشش رو چیدیم و آماده کردیم.

26 دی نهار خونه ی مامان شیرین بودیم و شام خونه ی عمه اعظم مهزیار که خیلی خوش گذشت.(آسانسور موقتی درست شده بود)

27 دی مهزیار مدرسه بود و عصر کلاس زبان منم دکتر رفتم .

29 دی امتحان بنویسیم داشت.

30 دی هم خبر خاصی نبود و خدا روشکر دی ماه هم به خوبی گذشت .

(( انشاا... بهمن ماهی بهتر از دی ماه داشته باشیم. تاریخ سزارین 20 بهمن مشخص شده که روز بسیار عزیز و خوبی برای من هست چون هم زمان با سالروز تولد همسر عزیزم. نمیدونم میرسم بیام وبلاگ به روز کنم یا نه تا قبل از 20 بهمن اما از همه ی دوستان میخوام برای من و نی نی گلی و خانواده دعا کنید که بسلامتی بگذرونیم این روزهای انتظار.))

 

**** ادامه مطلب *****

عکس هنری مهزیار از شربت سن ایچ کارامل

مهزیار در تخت داداشش

یاد ایام

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

محبوبه مامان الینا
1 بهمن 93 10:50
عزیزم انشاله بسلامتی سامیار نازنین رو بدنیا بیاری برات دعا میکنم
مامان و مهزیار
پاسخ
ممنون عزیزم. انشاا... با دعای خوب شما دوستان قوت قلب میگیرم.
ترکان
1 بهمن 93 13:54
یوهوووووووووووو 20 بهمن پس دو تا تولد دارینایشالا بهسلامتی به دنیا بیاد
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم ممنون. آره انشاالله. عزیزم دعا مون کن.
فرهاد
1 بهمن 93 22:41
سلام به نویسنده این وبلاگ من انشاالله خدا بخاد پسرم تا چند ماه دیگه بدنیا میاد دنبال اسم خوب میگردم نظرم مهزیار بود سرچ کردم اسم رو وبلاگ شما اومد به نظر شما این اسم مهزیار چطوره؟؟؟ میشه بهم بگید ممنونم اگه ایمل بزنید ممنون اگه نه همینجا جواب بدید باز میام میخونم
مامان و مهزیار
پاسخ
با سلام انشاالله بسلامتی و دل خوش کوچولوی شما هم بدنیا بیاد و نامدار باشه. اسم مهزیار به نظ ما خیلی قشنگ و دوستش داریم. البته شاید فکر کنید چون اسم پسرمون اما واقعا اسم زیبایی و اسم اصیل فارسی.هر جا که سفر میکنیم شنیدن این اسم براشون جالب و تک. البته بجز استان خوزستان
مامان محمد فاضل
5 بهمن 93 7:57
اونقدر دلم گرفت و ناراحت شدم که انگار خواهر زاده خودم مریض شده دلم گرفت ولی خدارو شکر که همه چیز بخیر گذشت از نی نی کوچولو و اتاقش که بوس و یوس و بوس مراقب خودت باش خانمی
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم. قربونت انشاالله تن گل پسرت و همه ی عزیزانت همیشه سالم باشه.ممنون عزیزم. حتما
فرهاد
5 بهمن 93 19:24
سلام خوبید اقا مهزیار چطورن حتما شما ساکن اهواز هستین ؟ پس اسم مهزیار رو از ان عالم شیعه علی بن مهزیار انتخاب کردین درسته چه اسم خوبی هست البته من بیشتر به خاطر این که ارتباط و دیدار با امام زمان داشتند انتخاب کردم به هر حال ممنونم راستی چرا عکسی از پدر و مادر مهزیار نمیذارید یه چیز یادم رفت من خودم هم میگم این اسم خیلی کم هست
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام آقا فرهاد. ممنون ما هم خوب هستیم.خواهش میکنم. عکس پدر و پسر تو اکثر پست ها هست.
مامان امیرمحمد
8 بهمن 93 9:14
سلام مهرنوش جون . انشاله به سلامتی سامیار عزیزو بدنیا بیاری برات دعا میکنم. هزار الله و اکبر به مهزیار جون خوش تیپ ... سرویس سامیار کوچولو هم خیلی خوشگل ... عزیزم ... مهزیار انشا ءالله هیچوقت مریضیتو نبینم عزیزم ... روزهای خوبی براتون آرزو دارم ...
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم .ممنون انشاالله. قربونت عزیزم .مرسی هر لحظه بیاد مون بودی برام دعا کن. دوست دارم
مامان سوده
10 بهمن 93 3:12
عزیزممممممممم ان شاالله به سلامتی...قدمش مبارک باشه گلم..
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم . ممنون. انشاالله همچنان منتظر دعاهاتون هستم
دیجیتال آرت
17 اسفند 93 0:30
سلام عید امسال را با خرید تقویم مخصوص کودک خود شروع کنید بهترین یادگاری برای کودک شما با پرداخت فقط 1000 تومان و خرید 6 تقویم سال 94 شما میتوانید به راحتی عکس کودک خود و خودتان را بدون دوربری تصویر در کادر قرار دهید این فایل به صورت پی ان جی بوده و به راحتی در فتوشاپ قابل ویرایش می باشد. http://dgartshop.sellfile.ir/
کامران
31 تیر 94 9:47
سلام وبتون عالیه اگر با تبادل لینک موافق بودین بی خبرم نذارین!