مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 5 ماه سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

محمد جان تولدت مبارک

20 بهمن سال 1352 یه فرشته کوچولوی مهربون به دنیا اومد که الان همه دنیای ماست ، وجود فرشته کوچولوی مهربان تنها هدیه گرانبهایی بود که خداوند ما را لایق آن دانست و هدیه من و مهزیار به تو نازنین قلب عاشقی است که فقط برای تو میتپد عاشقانه و صادقانه دوستت داریم و سالروز تولدت را تبریک میگوییم. (( همسر مهربان و پدر عزیز تولدت مبارک)) ...
21 بهمن 1391

مهزیار و هفته اول و دوم بهمن ماه

سلام دوستان خوب ببخشید نبودیم هم من و هم مامانی، حسابی سرمون شلوغ و کار داریم البته من که زیاد کار ندارم فقط درس و مشق، اما مامان و بابایی حسابی مشغول هستند. در دو هفته ی گذشته مامانی وسایل خونه رو جمع و جور میکنه برای جابجایی، خیلی خسته شده بابایی خیلی کمک میکنه اما هر دوشون وقتی از سرکار برمی گردند با خستگی شروع میکنند به کار کردن. منم درس میخونم و مشق های شب رو می نویسم. تو هفته ی گذشته   من احساس کردم قلبم درد میکنه وقتی به مامانی گفتم خیلی نگران شد و عصر با بابایی بردنم دکتر که آقای دکتر خندید و گفت هیچ مشکلی نداری و الکی خودتو برای مامان و بابات لوس نکن حتما توی مدرسه شیطونی کردی و خوردی زمین و قفسه سینه ات د...
15 بهمن 1391

هفته آخر دی ماه و عروسی عمه

سلام   من اومدم امتحان هام تمام شد و تقریبا چند روزی راحت شدم. هفته چهارم دی ماه رو که مامانی تا یک شنبه براتون گفته بود. قرار بود امتحان ریاضی یک شنبه باشه که چون تعدادی از بچه ها غایب بودن روز دوشنبه گرفته شد و منم عالی دادم. روز دوشنبه مثل همه ی دوشنبه ها کلاس تقویتی بودم عصر اومدم خونه ، تکالیفم رو انجام دادم . سه شنبه   و چهارشنبه هم مدرسه بودم شب مثل شب های پیش رفتیم خون مامان شیرین و پیش عمه بودم ساعت 10 برگشتیم چون قسمت اول آکادمی... بود و من دوست داشتم خونه خودمون ببینم و قول گرفته بودم فردا شب خونه مامان شیرین بخوابم و پیش عمه میترا باشم. روز 5 شنبه   مامانی مرخصی بود و از صبح منو مجبور کرد که تک...
2 بهمن 1391

هفته ی سوم دی ماه

هزاران درود همونطور که می دونید سر ما این روزها حسابی شلوغ. هرشب خونه مادرشوهرم هستیم و به عروس خانم کمک می کنیم . البته کاری زیادی از دست ما برنمیاد ولی خوب تا اونجایی که بتونیم همکاری می کنیم. مهزیار طبق هفته های پیش چهارشنبه و پنج شنبه رو خونه مادربزرگش موند تا پیش عمه جون باشه که خدا براش خواست و عمه مریم هم شب موند خونه مامانش و مهزیار حسابی با پسر عمه اش و البته آیلین دختر یه عمه دیگش حسابی بازی کرد. مهزیار هفته پیش دوتا امتحان داشت امتحان دیکته و بنویسیم که هردوشون میگه عالی دادم که امیدوارم همینطور باشه چون حسابی شیطون و بی دقت شده گل پسر من. اتقاق جالب هفته گذشته این بود که مهزیار تا رسید خونه مادربزرگش زنگ زد به من ...
25 دی 1391

این روزهای ما

    سلام سلام صدتا سلام این روزها من و مهزیار حسابی گرفتاریم اما از نوع خوبش . مهزیار درگیر درس و من و باباش هم در فکر جابجایی البته جابجایی خونه. به لطف خدای مهربون و بزرگ تونستیم چندمتری بزرگترش کنیم. دومین مشغولیت ما عروسی عمه مهزیار که اونم به همین زودی هاست و ما حسابی درگیریم چه درگیری خوبی   مهزیار هم که امتحان هاش شروع شده و باید حسابی درس بخونه  اما اصلا براش مهم نیست . بچه های این دوره که نمره ندارند اصلا نگرانی هم ندارند. مهزیار به بهونه ای اینکه امتحان داره و دوست داره پیش من باشه تا امتحاناشو خوب بده دو شب کنار من می خوابه و منم تا وقتی بیدار ازش جدول ضرب می پرسم   بابایی هم که چو...
17 دی 1391

سال نو میلادی مبارک

    کریسمس ۲۰۱۳ مبارک میلاد پیام آور توحید صلح و مهربانی سمبل صبر و شکیبایی پیامبر اولوالعزم حضرت عیسی مسیح (علیه السلام) بر تمامی موحدین جهان تهنیت باد . . .   (( سلام دوستان گل ببخشید نبودم هم حالم خوب نبود و یک روز مدرسه نرفتم  هم مامانی حسابی مشغول بود و فرصت نکرد بیاد و خاطرات منو بنویس . از ۱۸ دی هم امتحان های من شروع میشه و حسابی درگیر درس میشم اما فراموشتون نمی کنم. )) ...
13 دی 1391

تولد یک سالگی وبلاگ من

(( سبز ترین خاطرات ازآن کسانیست که ، در ذهنمان عاشقانه دوستشان داریم )) تولدت مبارک   سلام به همه دوستان گل و عزیزم ، نمیدونم میدونید یا نه ولی بهتره که بدونید وبلاگ من ۱ ساله شد. یک سال از شروع آشنایی من با بلاگفا و همین طور وبلاگ نویسی می گذره. خیلی خوشحالم که خاطرات یک سال از روزهای خوب کودکی رو اینجا بودم و با شما دوستان خوبم گذروندم ، امیدوارم سال های دیگه هم با روزها و خاطرات خوب در کنار هم  باشیم . از همه دوستانی که با نظراتشون منو برای ادامه این کار دلگرم و مصمم کردند، ممنونم . امیدوارم روزهای زیبای زندگیتون هزاران برابر بشه و به همه ی آرزوهای قشنگتون برسید.  ...
5 دی 1391

مهزیار و یلدای 1391

سلام دوستان عزیزم . خوب هسنید ، امیدوارم شب یلدا به همگی خوش گذشته باشه و زمستان خیلی خوبی پیش رو داشته باشید.    ۱۳۹۱/۹/۳۰روز ۵ شنبه:  من و بابایی خونه بودیم و من فقط بازی کردم تا مامانی از سرکار آمد مامان زودتر برگشت و مرخصی ساعتی گرفته بود.البته بابایی انارها رو دون کرده بودو مامانی هم مشغول درست کردن ژله شد و از راه دور هم منو به انجام دادن تکالیف تشویق می کرد. در کنار هم ناهار خوردیم و من بازم تکالیفم رو انجام دادم ساعت ۲ دوش گرفتم و آماده شدم برای رفتن به تولد دوست عزیزم نریمان. ساعت ۳:۳۰ مامان و بابا منو بردن تولد و من تا ساعت ۸ تولد بودم . خیلی خوش گذشت .اما بچه ها همش میگفتن امشب آ...
3 دی 1391

سالگرد ازدواج مامان و بابا و شب یلدا

  یازده سال از با هم بودنتان گذشته و هشت سال از با هم بودنمان،  و من هروز بیش از پیش به این راز پی میبرم که شما خلق شده اید  برای هم و برای  من، تا زیباترین زندگی را با هم بسازیم.     (( پدر و مادر عزیزم سالروز ازدواجتان مبارک)) روی گل شما به سرخی انار ، شب شما به شیرینی هندوانه ، خنده تون مانند پسته و عمرتون به بلندی یلدا . شب یلدا مبارک مهزیار در ۳ سالگی- شب یلدای سال ۱۳۸۶ ...
30 آذر 1391

هفته چهارم آذرماه و جشن شب یلدای مدرسه

هموطنان و دوستان عزیز هزاران درود روزهای شنبه و یکشنبه در  هفته چهارم آذرماه با امتحان شروع شد. توی این روزها فقط سرماخوردگی مامانی منو خیلی ناراحت کرده بود البته هم من و هم بابایی رو . چون وقتی مامان حال نداشته باشه با اینکه سعی میکنه نظم و برنامه های خونه تغییر نکنه بازم خونه  انگار مثل همیشه نیست. بابایی مامانی رو برد دکتر و دکتر براش سه روز استراحت نوشت ولی مامانی فقط دوشنبه رو استراحت کرد . البته بابایی خیلی مواظب مامان بود . براش آب میوه می گرفت اجازه نمی داد کاری انجام بده روزی که مرخصی بود ازش قول گرفت آشپزی نکنه و براش غذا گرفت و آورد . منم اینجور وقتا میگم بابایی من فکر میکنم تو مامانی رو بیشتر من دوست داری؟؟؟!!! &nb...
29 آذر 1391