مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

مهزیار و جشن تولد 8 سالگی

1391/4/31 9:55
265 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزان

 

بالاخره جشن تولد من برگزار شد جای شما سبز خیلی خوش گذشت . باید از دبستان نوید صالحین به خاطر ارسال پیامک تبریک برای مامان و بابام هم تشکر  کنم.

تولد مهزیار

 این عکس قبل از آمدن مهمان ها گرفته شده

تولد مهزیار

در این عکس در حال دیدن برنامه مستند در خصوص دیناسورها بودم

مهزیار در کنار میز

من در کنار میز که مامانم خیلی براش زحمت کشید.پایین میز هم گیفت های تولدم بود که به دوستانم یادگاری دادم . تقویم با عکس خودم و یک خودکار با طرح باب اسفنجی

میز تولد و تزیین آن

این هم عکس میز . دوستام از ژله با تزیین ساحل و سیخ میوه ها خیلی خوششون اومده بود. من میگفتم ژله ساحل جمیرا است.

کیک تولد مهزیار

اینم تصویر کیک تولدم

میز تولد

تصویر میز تولد به همراه کیک تولدم

 

((لطفا بقیه عکس ها را در ادامه مطلب مشاهده کنید.))

 

مهزیار و دوستان

دوستان من از سمت راست:

علی ادیبی،ارشیاباروتکوب،امیرفربد حسام بختیاری،حسین زمانی،نریمان مرحمتی،خودم،علی رضا یادگاری،حسین یادگاری و سورنا قندی

مهزیار و دوستان

من و دوستان همکلاسی

مهزیار و دوستان

مهزیار و دوستان

یک عکس با حال

مهزیار و دوستان

اینم یک عکس با حال دیگه

مهزیار و دوستان

بدون شرح

مهزیار و مدل عکس

در حال دادن مدل برای عکس

مهزیار خوش تیپ

آقا مهزیار

مهزیار و دوستان زبل

جشن در اتاق خواب مهزیار

این عکس هم در اتاق خواب من

نظر دوستان در مورد کیک

من رفته بودم لباس عوض کنم دوستام داشتن در مورد کیک نظر می دادند. تک پوشم طرح انگری بردز که دوستام حسابی غافلگیر شدند

مهزیار و فوت کردن کیک

دیگه میخواستم شمع تولدم رو فوت کنم

فوت کردن کیک

در حال فوت کردن شمع تولدم

مهزیار و بریدن کیک

در حال بریدن کیک تولد

مهزیار و سورنا

من و سورنا قندی دوست عزیزم. من و سورنا هم سرویس هم هستیم.

مهزیار و دوستان صمیمی

امیرفربد،نریمان،خودم و سورنا

مهزیار و کیهان

من و کیهان پسرخاله ام. کیهان استخر بود دیرتر از بقیه اومد.

مهزیار و دوستان در حال ژله خوردن

من و دوستانم در حال خوردن ژله

میز شام

میز شام

مهزیار در کنار میز شام

مهزیار و کیهان

مهزیار و کامیاب و کیهان

من و پسر خاله هام . کامیاب نتونست بیاد تولدم فقط اومد دم در تبریک گفت و هدیه داد. کامیاب ممنون از اینکه اومدی.

مهزیار و کادو بازکردن

در حال باز کردن هدیه ها

مهزیار و کادوها

آخرین هدیه ، هدیه مامان و بابام بود . دیدم وای کیف موبایل با طرح انگری برد خیلی خوشحال شدم دست کردم تو جیبم که موبایلم بزارم داخلش که مامانم گفت مهزیار هنوز یک کادو دیگه مونده و باز نشده.کادو باز شد و من ایجوری شدم     باورم نمیشد موبایل گلکسی سامسونگ.اینقدر خوشحال شدم که مامانم رو بغل کردم . مامانم پرسید مهزیار خوشحالی؟ که من گفتم ایقدر خوشحالم که میخوام گریه کنم .

مهزیار و هدیه مامان و بابا

من و موبایلم و کیف موبایلم

هدیه های مهزیار

همه ی هدیه های من

از مامان و بابام  مامان شیرین و بابا خسرو و عمه ها ،خاله ها و دوستان عزیزم و مامان جون و بابا جون و خاله ها و دایی ها خصوصا دایی مبین که تهران هستند و با تلفن و پیامک تبریک گفتند تشکر می کنم.

معلم عزیزم خانم قزلباش بابا و مامانم  خصوصا بابام  مدام میگفت خانمتون از دست شما چی کشیده تو سال تحصیلی.  ما که پسرهای خوب و آرومی بودیم مگه نه؟؟؟!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)