روزهای خوب در هفته گذشته
سلام به همه ی دوستای گلم و مامان های خوبشون
این روزها روزهای خوبی در مدرسه و خونه است. من پسرخوش خطی شدم به موقع درس می خونم و به موقع میخوابم. مامانی هم رفته جلسه چهره به چهره با معلم که توی کلاس خودمون بود و معلم عزیزم حسابی ازم تعریف کرده بود که درسم خوب و مشکلی ندارم اما همش دنبال آزمایشگاه علوم و جانور هاست . خوب دست خودم نیست دوستشون دارم . مثلا یه مار دارم توی شیشه الکل یه دونه مارمولک و دوتا عقرب دارم .چندین کتاب در مورد انواع جاتوران دارم . و همچنین در مورد دیناسورها خوب من عاشقشون هستم و تصمیم دارم جانورشناس بشم و البته خلبان هم بشم.
سومین و چهارمین دیکته هم عالی نوشتم . اما دومی رو نه غلط داشتم . اونم چه غلط زشتی . بهم نخندین اما چطور رو اینطوری نوشتم چتور .
روز جهانی کودک توی مدرسه برامون جشن گرفتن و بهمون بستنی ستاره ای دادند و در کل خوش گذشت.مامانی هم برام یه عروسک چوبی خرید که می تونم اندامشو حرکت بدم و به هر شکلی که دوست دارم در بیارم خیلی ازش خوشم اومد هدیه جالب و متفاوتی بود.
بابایی هم گل و یه جاکلیدی قشنگ بن تن خرید که هدیه اصلیش نبود و هدیه اصلیش این بود که با دوستش که مدیر داخلی فرودگاه هماهنگ کرده که منو پنج شنبه ببره فرودگاه و برم آشیانه هلی کوپترها و اونها رو از نزدیک ببینم وای خیلی خوب بود و من حسابی لذت بردم وقتی نشستم رو صندلی خلبان یاد پیام اظطراری افتادم .
مرسی بابای مهربون و عزیزم . عمو ساسان عزیز و آقای قاسمی مهربون .
از راست به چپ: خودم،آقای قاسمی و مهندس صمیمی