مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

تقدیر از دانش آموزان ممتاز دانشگاه آزاد مثل من

1391/8/7 10:34
207 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان گل من عیدتون مبارک

جاتون خالی این دو روز تعطیلی رو حسابی خوش گذروندم. مامانی ۵ شنبه رو مرخصی گرفت و خونه موند منم تکالیفم رو انجام دادم و عصر همگی رفتیم آبادان که حسابی خوش گذشت. شب از آبادان برگشتیم.

عکس های زیر غروب خورشید در جاده آبادان است و عکس بعدی هم پرواز جت ها در آسمان و اقعا زیبا بود.و عکس آخر در محل یاد بود سینا رکس آبادان است. که در ۲۸ مرداد ۵۷ به آتش کشیده شد و نزیدیک به ۴۰۰ نفر شهید شدند. البته محل سینما رکس قدیم به پاساژ تبدیل شد که آن هم در سال های بعد مجددا در آتش سوخت و الان مغازه ها بسته می باشند.

((محل یادبود شهدای سینما رکش آبادان))

صبح جمعه که مصادف با عید قربان بود محل کار بابایی یعنی دانشگاه آزاد واحد اهواز برای فرزندان نمونه پرسنل جشن برگزار کرده بود که خیلی خوب بود و خوش گذشت. من همراه بابایی رفته بودم . مراسم آمفی تاتر دانشکده علوم انسانی بود، وقتی وارد شدم یاد مامانم افتادم چون مراسم دفاع مامانی از پایان نامه اش همونجا بود و من بچه تر بودم یعنی مدرسه نمی رفتم وقتی نمره مامانم رو اعلام کردند و همه دست زدند من دویدم سمت مامانی و از اون پایین بلند می گفتم آفرین مامانی، آفرین مامانی که همه خندیدند و مامانی هم اون بالا کلی ذوق کرد. 

مراسم شروع شد و بعد برای بچه ها مسابقه گذاشتند که من رفتم بالا وقتی خودم معرفی کردم مجری برنامه که از دانشجوهای بابام بود می گفت تو رو خدا هرکی باخت تو نباز اگه تو ببازی من بیچاره میشم بعدش هم مراسم ادامه پیدا کرد و لوح های تقدیر و هدیه ها مون رو که کارت هدیه بود بمون دادند و بعد هم ناهار دادند که من و بابایی هم ناهار رو بردیم خونه و با مامانی خوردیم و توی مسیر برگشت هم برای مامانی گل خریدیم. من میخواستم از کارت هدیه پول گل ها رو بدم که بابام خودش حساب کرد ولی برای مامانی یه جوری با ذوق تعریف می کرد که من میخواستم کارت بکشم و مامانی هم خوشحال شد و هر دوشون گفتند که به من افتخار می کنند و من کلی حال کردم و خوشحال شدم.

 

اینم از عکس های مراسم

مهزیار آماده برای اجرای مسابقه

مهزیار لوح تقدیر و کارت هدیه رو گرفته

مهزیار در کنار میز لوح های تقدیر

مهزیار در کنار لوح های تقدیر

مهزیار در طبقه همکف دانشکده شهید بهشتی

مهزیار مقابل دانشکده علوم انسانی

مهزیار در محوطه دانشگاه آزاد اسلامی

اینجا عجله داشتم که سریع برم خونه و لوح رو نشون مامانی بدم.

راستی تو مسابقه هم برنده شدم و اون جعبه ای هم که دستم  جی۵ آموزش زبان که جایزه گرفتم. مجری هم شانس آورد و من برنده شدم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)