مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

سفر به تهران و هفته ای که گذشت

1391/9/11 10:47
372 بازدید
اشتراک گذاری

درود بر شما

 

هفته گذشته که من تهران بودم یعنی از ۵ شنبه ۲ آذر ماه تهران بودم تا دوشنبه. خیلی خوب بود و خوش گذشت . توی مسیر هم هوا خنک بود البته میشه گفت سرد ولی من دوست داشتم.

مهزیار در مسیر رفتن به تهران

مهزیار در پارک خرم آباد

مهزیار در پارک خرم آباد

مهزیار در رستوران سنتی پلویی

این رستوران سنتی خیلی جای باحالی بود. میز و صندلی هاش از کنده درخت به بود.فضای باز هم داشت که خیلی قشنگ بود و من انواع ریشه ها رو آنجا دیدم چون باغچه ای داشت و در آن سبزی خوردنی کاشته بودنند. جالب بود و غذاش هم خیلی خوشمزه بود.

این عکس هم در همان رستوران. آکواریمش هم خوشگل بود

مهزیار در مسیر اراک به قم

عصر که رسیدیم رفتیم خونه خاله نسترن که دایی مبین هم با زن دایی ام اومدن اونجا. خوش کذشت زرشک ژلو نذری خوردیم. خیلی خوش مزه بود. ظهر رفتیم خونه مامان جون اینا همگی با هم خوب بودو مثل همیشه من و شهراد بازی کردیم .عصر هم همراه مامان و بابایی و خاله نسترن و عمو شاهین و شهراد رفتیم تکیه برای عزاداری و حسابی سینه زدیم. یکی از همسایه های مامان جونم تا من دید گفت آقا مهزیار با وسایل و لوازم تحریر انگری بردت چطوری؟ من تعجب کردم که گفت پسر تو جهانی شدی من همیشه به وبلاگت سر میزنم خلاصه شیر کاکائو هم خوردیم و رفتیم خونه.

فردا هم که روز تاسوعا بود همگی با هم رفتیم سرخه حصار و ویلای پسر عمه مامانی که بابابزرگ شهراد هم هست . ویلاشون در محلی بنام ده ترکمن که مراسم عزاداری خوبی داره و از ظهر تا شب همونجا بودیم و در مراسم های اونجا شرکت کردیم و نذری هم قیمه و قورمه خوردیم . البته میدونید که من قیمه دوست ندارم اما قورمه اش عالی بود.

مهزیار در ده ترکمن

مهزیار در ویلا

مهزیار در ویلای ده ترکمن

وای این سیب ها خیلی خوش مزه بود

مهزیار و شهراد در مراسم روز تاسوعا

سمت چپ هم عکس باباجونم

روز عاشورا خونه مامان جون بودیم وعصر رفتیم خونه خاله مریم و دوشنبه هم از تهران برگشتیم. خدا رو شکر غیبت نکردم چون به علت بارندگی مدارس اهواز تعطیل بود.

مهزیار در مسیر برگشت به اهواز

عکس های بعدی هم چندتا عکس از منظره و آسمان است در مسیر برگشت

عکس بعدی هم من بالای پشت بام رفتم تا ماه گرفتگی رو ببینم اما چون هوا ابری بود نشد

 سه شنبه و چهارشنبه هم مدرسه بودم درس خوندم و مشکلی نبود. از ۴ شنبه خونه مامان بزرگم بودم تا ۵ شنبه عصر. جمعه هم تکالیفم رو انجام دادم و ریاضی خوندم چون شنبه امتحان دارم امیدوارم خوب بشه. راستی برای درس هدیه های آسمانی کاردستی پرچم درست کردم و برای درس علوم انواع رشیه ها رو نقاشی کردم البته با کمک مامانی . عکس هاشو براتون میزارم. یه چیز دیگه مامانی خیلی برای من زحمت میکشه از وقتی که یادگیری ضرب رو شروع کردیم مامانم به هر نحوی که میشه به من آموزش میده. اینم یه نمونه از آموزش ضرب به روش مامانی.

آموزش ضرب به روش مامان

آموزش ضرب به روش مامانی

کاردستی پرچم

نقاشی انواع ریشه ها

از همه مهم تر کارنامه من در ماه های مهر و آبان

صفحه اول کارنامه

صفحه دوم کارنامه

البته میدونم باید بیشتر تلاش کنم. خودم هم میدونم خیلی بی دقتی میکنم . امیدوارم کارنامه ی دو ماهه بعد بهتر از این باشه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)