مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

گزارش نوروز 92

1392/1/19 11:23
396 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان عزیز امیدوارم لحظه ها و روزهای خوبی رو پشت سر گذاشته باشید.

من تا 23 اسفند بیشتر مدرسه نرفتم و تعطیلات برای من شروع شد. روز سه شنبه 29 اسفند مامانی تقریبا همهی کارهاشو انجام داده بود  و منتظر مهمان های نوروزی بود شب چهارشنبه سوری بخاطر خطرات احتمالی ما رفتیم خونه ی مامان بزرگم و اونجا از روی آتیش پریدیم و شعر زردی من از تو سرخی تو ازمن خوندیم و سریع برگشتیم خونه ((البته قبل از رفتن مامانی سفره هفت سینش هم چیده بود. )) چون مهمان های نوروزی ما از 29 اسفند تشریف آوردن اول خاله نسترن اینا اومدن بعد خاله شیرین و در آخر مامان جون و بابا جون و دایی عرفان از تهران رسیدند تقریبا تا صبح بیدار بودیم .

قبل از رفتن به مراسم چهارشنهبه سوری

مار هفت سین ما

مامانی زودتر بیدار شد، مهمون ها رو بیدار کرد صبحانه بهشون داد و مشغول ناهار درست کردن شد. من و پسر خاله مشعول بازی شدیم تا موقع تحویل سال که همگی پای سفره هفت سین بودیم و سال 1392 آغاز شد و چه شروع خوبی چون مهمون ها همه خونه ی ما بودند. بعد از تبریک سال نو و گرفتن عکس همراه مامانی و بابایی به خونه مادربزرگ و پدر بزرگم رفتیم و سال نو تبریک گفتیم و عیدی هامون گرفتیم.

مهزیار و شهراد

به علت نیاز به میز سفره جابجا شد

عصر هم خاله میترا اینا اومدن خونه ما و همگی با هم رفتیم چند جا عید دیدنی که یکی از اون ها دوباره خونه ی مامان شیرین بود .

 

بعد همگی رفتیم خونه خاله میترا برای دیدن آکادمی ... که البته من بیشتر با پسر خاله ها بازی کردم.روز پنج شنبه 1 فروردین خونه بودیم و البته پذیرایی مهمان .

هفت سین خونه ی خاله میترا- من وپسرخاله هام

 ۲فروردین رفتیم خونه عمه شهلا و بعد خونه خاله معصومه بودیم تا شب . ((خاله معصومه همراه عمو علی و کامیاب پسر خاله 10 فروردین رفتند مکه)) . شنبه 3فروردین همراه خاله ها و مهمان ها رفتیم جاده ساحلی که خیلی خوش گذشت البته مامان و بابا نبودند چون پدر همکار بابایی فوت کرده بود و مامان و بابا رفتند مراسم. تا عصر پارک بودیم بعد دوباره رفتیم خونه خاله معصومه و مامانی هم غروب اومد اونجا.

مهزیار در جاده ساحلی

یکشنبه 4 فروردین نهار مهمون مامان بزرگ کامیاب پسر خاله ام بودیم . غروب من همراه پسر خاله ها و بابا رفتیم خونه و مامانی هم همراه خاله ها رفتند بیرون . دوشنبه 5 فروردین ما دعوت بودیم عروسی که همراه ما دایی عرفان و خاله شیرین هم اومدند که خیلی بهشون خوش گذشته بود.

من و پسر عمه ها در عروسی

شب من موندم خونه مامان شیرین پیش پسر عمه هام که خاله نسترن و شهراد کلی از دستم شاکی شدند. به همین دلیل خاله نسترن ، عمو شاهین ، خاله شیرین و شهراد پسر خاله ام رفتند آبادان خونه ی دوست خاله نسترن. من شب برگشتم خونه و قرار شد چهارشنبه7 فروردین ساعت 8 صبح بریم تالاب شادگان و عصر هم بریم آبادان.

صبح راه افتادیم هوا خیلی خوب بود صبحانه تالاب خوردیم و بعد سوار قایق شدیم و توی تالاب گشت زدیم خیلی جالب بود پر از مرغابی و گاومیش بود و البته انواع حشرات که از شانس یکی از اون ها گوش من مورد حمله قرار داد که عکسشو براتون میزارم.

 

بعد از تالاب توی مسیر رفتیم مقبره ۱۰ شهید گمنام و اونجا هم زیارت کردیم و از موزه جنگ و دفاع مقدس هم بازدید کردیم.

ناهار آبادان خوردیم توی یه رستوران سنتی به اسم ساحل من ماهی سرخ شده خوردم و بقیه قلیه ماهی ولی غذای من بهتر و خوش مزه تر بود.

بعد از نهار رفتیم توی یه پارک و چادر زدیم تا مامان جون و باباجون استراحت کنند من و کیهان هم حسابی بازی کردیم جوری که پاهامون درد گرفته بود و مامانی ، بابایی ، دای عرفان ،نیکان و خاله میترا همگی رفتند بازار مرکزی و غروب اومدن شب هم رفتیم فلافل سرای لبنانی و شام خوردیم که جاتون خالی خوشمزه و بسیار تند بود.

مهزیار عاشق بچه هاست

اینم سوغات تالاب - گوشم دو برابر شده بود

شب که برگشتیم دایی مبین و خانمش هم از تهران رسیدند. پنجشنبه 8 فروزدین ناهار خونه خاله میترا بودیم و شام هم همگی خونه ما بودند . جمعه 9 فروردین ناهار خونه خاله میترا بودیم  که غروب دایی عرفان و خاله شیرین رفتند تهران و شب هم خاله نسترن.

شنبه 10 فروردین خاله معصومه اینا رفتند مدینه . عصر هم من و بابایی همراه دایی و زن دیی رفتیم باغ وحش هویزه .

هنر عکاسی بابایی

این گاو ناقص الخلقه است و روی کمرش شاخ داره

 

۱۱ فروردین خونه بودیم و 12 رفیتم 12بدر صبحانه رو ملاثانی خوردیم سپس شوشتر بعد گتوند که توی راه به مقبره شاعر بزرگ دکتر قیصر امین پور هم رفتیم.

ملاثانی بعد از خوردن صبحانه

بعد رفتیم یه جای با صفا و خیلی قشنگ به اسم پل پرزین که کنار این پل یه دره هست که حدود 60 متر پایین تر از سطح زمین بسیار خنک بود و آب جاری بود و توی آب هم پر بود از ماهی های خوشگل ، خرچنگ و قورباغه البته این مسیر توی زمستان آب بیشتری داره مسیر رو رفتیم تا به آبشارش رسیدیم که آبشار خزه ای و آب بسیار سردی داره خیلی خیلی حال کردیم .

مقبره دکتر قیصر امین پور- گتوند

بعد رفتیم سردشت دزفول اونجا نهار خوردیم و عصر یه مدرسه تا آبی به دست و صورتمون بزنیم دیدیم همه سرگرم بازی هستند من رفتم و شروع کردم به فوتبال بازی ولی آخرش یه آقایی با خطا متوقفم کرد و افتادن همان و زخم شدن پاهام همان که مامانی پاهام شست و چسب زد آقا  معذرت خواهی کرد ولی من خیلی شاکی بودم و البته زخم پاهام اذیتم میکرد بعدش رفتیم سد خاکی گتوند و عکس گرفتیم شب برگشتیم و البته بستنی ملاثانی هم خوردیم.

 

راز و نیاز پدر و پسر

مهزیار فوتبالیست

13 فرودین تولد کامیاب بود که خودش مدینه بود و مصادف شده بود با پختن آش پشت پاشون البته خونه ی مادر بزرگش که خیلی خوش گذشت. 14 عصر هم رفتیم شوشتر وتا 5 شنبه شب اونجا بودیم و بعد همراه عمه میترا،عمو پوریا،عمه لیلا ُو نسرین و مامان شیرین برگشتیم و جمعه هم پیک حل کردم.

عکس ها رو براتون میزارم اینم گزارش نوشتاری و تصویری از نوروز 1392.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)