مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

داستان کارنامه + روزهای پایانی بهمن

1392/11/27 13:36
2,432 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام صدتا سلام

سال 92 داره روزهای پایانیش رو می گذرونه . روزهای انتهایی بهمن ماه با هم مسابقه دارند و تلاش می کنند از هم جلو بزنند . انگار همین دیروز بود که سال 92 رسید و برای رسیدنش لحظه شماری می کردیم. تقریبا خونه تکونی ها شروع شده و ما هم یواش یواش داریم شروع می کنیم. اما از شانس خانم های محترم اهوازی امروز دوباره گرد و خاک شده و متاسفانه بچه هامون مدرسه هستند و خودمون هم سرکار. ای کاش مسئولین هوای غبار آلود و آلوده شهر رو ببیند و فکری بکنند. اگر نمیتونن چاره اندیشی کنند حداقل مدرسه ها و ادارات رو تعطیل کنند. ای کاش.

 

بگذریم جریان جالبی در روزهای گذشته پیش اومد که در ادامه براتون تعریف می کنم که برای من و آقای پدر خنده دار بود و برای آقا مهزیار ناراحت کننده.

niniweblog.com

داستان کارنامه نیمسال اول:

(( کارنامه ترم اول مهزیار آماده شده و قرار بود بشون بده. معاون مدرسه رفته بود سر کلاس و توضیح داده بود که بعضی ها بدهی دارند و به همین دلیل کارنامه شون رو نمیدیم از کلاس 28 نفره مهزیار اینا فقط به یک نفر کارنامه داده بودند که بدهی نداشت .وای نمی دونید وقتی به من زنگ زد چقدر شاکی و عصبانی بود و میگفت آبروش رفته ، جوری میگفت که انگار 27 نفر کارنامه گرفتند و فقط مهزیار نگرفته. وقتی به من گفت من خندیدم اما مهزیار خیلی عصبانی بود خلاصه 650 هزارتومان به مدرسه بدهکاریم که 200 تومانش برای هوشمند سازی اضافه شده که اصلا قرار نبود بشه. جناب آقای راننده سرویس هم اعلام کردند هزینه سرویس دو ماه با هم پرداخت بشه با این برنامه ها باید عیدی آقای پدر کامل به مهزیار اختصاص بدیم. فکر نکنید قرار عیدی من پس انداز بشه چون15 بهمن ماه عیدی اینجانب رو دادند و 19 بهمن خرجش کردیم.))

niniweblog.com

روزنوشت ها:

شنبه 19 بهمن ماه به درس و مدرسه و کارهای  همیشه برای مهزیارگذشت. فقط من و آقای پدر برای خونه دو تا وسیله برقی خریدم و قبلی ها رو بخشیدیم.

niniweblog.com

یک شنبه 20 بهمن که تولد آقای پدر بود و به جشن تولد خانوادگی و اس ام اس های تبریک و تماس تلفنی مامانم و بابام و خواهرم نسترن گذشت. مهزیار هم امتحان دیکته داشت که خودش میگه عالی بود .

niniweblog.com

دوشنبه 21 بهمن مهزیار با درس و مشق درگیر بود و قرار بود هماهنگ کنیم و با خواهرشوهر ام همه بریم خونه مادر شوهرم چون 22 بهمن تولد پدر شوهرم و ما هر سال براش تولد میگرفتیم.اما یکی از فامیل های خواهر شوهرم به رحمت خدا رفت و برنامه تغییر کرد.

niniweblog.com

سه شنبه 22 بهمن مهزیار خونه بود و من و آقای پدر به مراسم رفته بودیم و نشد که در راهپیمایی شرکت کنیم. مهزیار هم خونه بود و بازی می کرد. عصر نشسته بودم جلوی تی وی دیدم آقای پدر با قلک گلی و سفره یکبار مصرف اومد نشست جلوم و گفت میخواد قلک رو بشکنه. ((این قلک رو آخرای مرداد ماه که از تهران برمی گشتیم  از قم خریدم و از شهریور توش پول مینداختیم)) مهزیار از خوشحالی شکستن قلک بال درآورده بود و کلی هیجان داشت .خلاصه قلک رو شکستیم  و شروع به شمارش کردیم 172 هزار و سیصد تومان پول توش بود که برای 5 ماه و نیم پول بدی نبود.

 

 

مهزیار و شوق ریختن پول های قلک

 

خنده مهزیار از دیدن پول ها

 

شب به رسم هر سال یه کیک کوچولو خریدیم و رفتیم خونه مادرشوهرم اینا و برای باباخسروی مهربون تولد گرفتیم.

باباخسروی مهربون و فوت کردن شمع های تولد

مهزیار و بابا خسرو

چهارشنبه 23 من و مهزیار مرخصی بودیم. من مرخصی گرفتم و مهزیار هم غیبت کرد البته معلمشون  خودش هم قرار نبود بیاد .برای همین منم مهزیار نفرستادم. صبحانه  براش فرنی درست کردم .

فرنی صبحانه مهزیار 

مهزیار شب قبلش رفته بود سویا سبحان خریده بود و گفته بود براش ماکارانی درست کردم شبیه ماکارانی سویا سبحان. آقای پدر هم درگیر کنکور بود از صبح ساعت 7 میرفت تا 7 عصر.

ماکارانی شبیه تصویر سویا سبحان

پنج شنبه 24 بهمن مثل روز گذشته من و مهزیار تنها خونه بودیم و بابا رفته بود دانشگاه. مهزیار به درس و مشقش رسید و تکالیف کلاس زبانش رو انجام داد. برای ناهار بابا اومد خونه و با هم نهار خوردیم و دوباره رفت دانشگاه عصر هم بابایی بردش کلاس زبان و 8 شب من و بابایی رفتیم دنبالش .با هم شام خوردیم و آخر شب رفتیم خونه ی خواهرم (خاله معصومه) و در کنار هم بودیم. موقعه برگشتن هم رفتیم کافه تریا من آب هویج خوردم، بابایی آب هویج و بستنی و مهزیار بستنی میوه ای.موقع خواب بابایی احساس سرماخوردگی داشت دارو بهش دادم و خوابید .

((24  بهمن یکسال شد که ما به این خونه نقل مکان کردیم . سال 91 توی آخرین روزهای بهمن ماه من و آقای پدر درگیر اسباب کشی بود و روزهای پر هیجانی داشتیم (یادش بخیر) تعجب نکنید من و آقای پدر عاشق جابجایی، تغییر و دگرگونی هستیم از وقتی خونه خریدم سال 80 چندماه بعد از ازدواجمون تا الان 4 بار خونه خرید و فروش کردیم. یکی رو اصلا نرفتیم توش چون جاش خوب نبود و فقط برای سرمایه گذاری خریده بودیم. سال 82 فروختیمش و یه خونه دیگه خریدیم. سال 83  رفتیم تو خونه جدیدمون. مهزیار 2ماه بود یه خونه 75 متری بود. چه ذوقی داشتیم مبل، فرش و پرده رو عوض کردیم. سال 87 به صورت کاملا اتفاقی یه خونه بزرگ تر و زیباتر دیدیم و پسندیدیم و خریدیم و سال 91 هم دیگه واقعا برنامه داشتیم و خدا رو شکر خونه ای کاملا باب میلمون خریدیم. سختی کشیدیم تو این یک سال اما خدا رو شکر به خوبی گذشت. ))

niniweblog.com

جمعه 25 بهمن بابایی صبح که میخواست بره دانشگاه اصلا حال نداشت دارو بهش دادم و رفت اما ساعت 9 برگشت حالش اصلا خوب نبود خوابید براش سوپ درست کردم و با آب میوه بهش دادم خورد و دوباره خوابید . برای مهزیار نهار پلو مرغ درست کردم. بابایی حالش بهتر نشد و مجبور شد بره دکتر و آمپول بزنه اونم 6 تا . جمعه روز ولنتاین بود و تو خونه ی ما همه چیز ساکت و آروم تا بابایی استراحت کنه فقط من یه دسر کارامل درست کردم.

دسر کاراملی مامان پز

 

شنبه 26 بهمن مثل همه ی شنبه ها بود با این تفاوت که بعد از 4 روز تعطیلی سرکار رفتن و البته مدرسه رفتن سخت بود. از شانس ظهر هم نشد بخوابم چون برای نصب وسایلی که خریده بودیم اومدند. آقای پدر زودتر اومدند خونه و بعد از رفتن نصاب رفتند بیرون .همسر مهربون چون دیروز بیمار بودند و نتونسته بود مثل هر سال روز ولنتاین گل برام بیاره دیشب 7 شاخه گل رز زیبا و با دو جعبه شیرینی و شکلات خریدن و اومدن خونه و کلی بنده رو سوپرایز نمودندقلب

هدیه ولنتاین آقای همسر

 شب دور هم شام خوردیم .بعد از شام خواهرم میترا از مطب اومد در خونه یه کار کوچولو داشت. مهزیار مدام منو صدا میکرد و میگفت یه دقیقه بیا کارت دارم منم چندبار گفتم باشه وقتی خاله رفت میام اما بازم اصرار می کرد تا خواهرم با محمد صحبت می کرد من رفتم پیش مهزیار که دیدم پسر گلم  به مناسبت ولنتاین روان نویسشو تزیین کرده که به من هدیه بده که من با گرفتن این هدیه  بسی خوشحال شدم.(( البته امیدوارم حس پشیمونی بهش دست نده)) اما هدیه ی که من و بابایی به درخواست مهزیار بهش دادیم این بود که شب پیش من خوابید.خجالت

 هدیه ولنتاین مهزیار به من

قالی ها رو دادیم قالیشویی که 8 اسفند تحویل میدند. 

niniweblog.com

 ٢٨بهمن فردا پدرشوهر و مادر شوهر عزیزم عازم سفر ملکوتی حج هستند. خیلی خیلی خوشحالم که در صحت و سلامت عازم این سفر هستند . انشاا... بسلامتی .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

شهرزاد مامان نگار
27 بهمن 92 16:11
سلام خانومی . به به چه غذاهایی . تولد بابایی مهزیار جون هم مبارک باشه . همیشه شاد باشید
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام شهرزاد جون ممنون
مامان مهربد
27 بهمن 92 22:37
سلام.خونه نو مبارکپس شما هم از پیش ما رفتین و نی نی وبلاگی شدین
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم بلاگفا خیلی بد شده بود
مامان ارسطو
28 بهمن 92 0:45
به به بازم خوردنی عاشق همه ی دوستای هنرمندم هستم که وقتی به وبلاگاشون سر میزنم اب از لب ولوچه ام اویزون میشه و چه شکنجه ایه که رژیم باشی و این چیزا رو ببینی و نتونی بخوری مهرنوش جون تو زمینه اسباب کشی وجه تشابه داریم ما هم از سال 87 که ازدواج کردیم الان سومین خونه ای هست که عوض کردیم هر بار میگم همین دیگه عالیه ولی بازم ........ منم هوس قلک کردم تو ماه اینده قراره بریم تهران حتمان تو مسیر قم یکی میخرم انگار فقط اونجا قلک هست
مامان و مهزیار
پاسخ
عزیزم چوبکاری میکنی شما که هنرمند تری عزیزم. منم عاشق جابجایی هستم میدرکمت قلک عالی بود این دفعه که بخرم سعی میکنم روزانه پول بریزم و بعد برای خودم تنها خرجش کنم
مامان امیرمحمد
28 بهمن 92 11:50
مهرنوش جون سلام عزیزم . . گزارش کامل تولد امیرمحمد و گذاشتم .. خوشحال میشم ببینی و نظرتو بگی گلم .... این چه وضعیه چرا فکر آبروی پسر ما رو نمیکنید با این همه بدهی ؟؟؟ روز ولنتاین مبارک ................هزاران هزار بار .............
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم مبارک باشه انشاا... گزارش عروسیشاین دوره اگه بدهی نداشته باشی بی کلاسی ولنتاین شما هم مبارک
مامان شروین و آذین عزیز
29 بهمن 92 11:24
سلام خانوم احوالتون که خوبه الحمدلله خونه وبلاگی جدیدتون مبارک تولد عزیزانتون هم مبارک الهی سفر به این دلنشینی و عظمت به زودی نصیب شما و همسر گرانقدر بشه و مسافراتون با صحت و خاطره خوب از خونه خدا برگردن
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم. ممنون خوبیم.ممنون عزیزم. انشاا...
مامان آرشیدا کوچولو
29 بهمن 92 12:16
عاشق مهربونتم و پسر خوشتیپ اهوازیت
مامان و مهزیار
پاسخ
قربونت عزیزم
خانه سبزمان
30 بهمن 92 9:02
وب جدید مبارک عزیزم! چه عکسهای قشنگی!هدیه روز ولنتاین مهزیارجان چقدر با سلیقه روبان زده خدا حفظش کنهامیدوارم آب و هوای شهر خوب اهواز عاری از آلودگی باشه!
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم. ممنون. منم خیلی با هدیه و تزینش ذوق کردم. انشاا...
مامان کوثری
30 بهمن 92 11:03
بازم مهزیار جون که تونسته پس انداز داشته باشه ما که پول تو دستمون نمیمونه مهزیار جون به ما وام نمیدی....دست همسر گرامیتون درد نکنه چقدر هم باسلیقه هستند هر چند با انتخاب خانومی به این خوبی معلومه با سلیقه است دست مهزیار جون هم درد نکنه که همیشه به فکر مامی هست انشاالله حج قسمت شما باشه
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام خاله جون قابل شما رو نداره وام چیه ؟؟؟ تقدیم میکنم. عزیزم نظر لطفت شرمنده میکنی.
مامان کوثری
30 بهمن 92 11:05
جالبه الان نوشتم درباره تم تولد دیدم شماهم پیغام گذاشتین تو وب دخترم باشه من براتون آماده میکنم حتما فقط بگین برای کی میخواین؟
مامان و مهزیار
پاسخ
دل به دل راه داره عزیزم. میام توضیح میدم.
رادمهر و مامان
30 بهمن 92 14:18
سلام مهرنوش جون خوبید؟ خوش به حال پدر شوهرتون چه عروس خوبی داره بهشون از طرف من تبریک بگید و بگید تو سفرحج برای برادرم هم دعا کنن یکی مثل شما براش پیدا بشه به وحیده جون پیغامتون رو رسوندم
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم ممنون خوبیم.خوبی از خودتون گلم. پدر شوهرم هم خیلی خوب . انشاا... یه عروس خوب گیرش میاد. پیغامتون رسوندم به حاج اقا. عزیزم ممنون که به وحیده جون پیغام منو رسوندین
ابجي سجا
1 اسفند 92 11:58
ممنون
ابجي سجا
1 اسفند 92 12:07
قالب نو مبارك
مامان و مهزیار
پاسخ
ممنون عزیزم
ابجي سجا
1 اسفند 92 12:08
کنارم که هستی زمان هم مثل من دستپاچه میشود. عقربه ها دوتا یکی میپرند، اما همین که میروی تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم. جانم را میگیرند ثانیه های بی تو
مامان پرنیان
1 اسفند 92 15:20
خونه جدیدتون مبارک ایشا... توش پر شه از شادیها .به به چه هنرهایی داری بانوخوشحال میشم بهم سر بزنی
مامان و مهزیار
پاسخ
ممنون عزیزم حتما بهتون سر میزنم.
شقایق(مامان ارشان)
1 اسفند 92 18:28
به به همه چیز رو عالی توضیح دادی عزیزم. منم عاشق اینم ک خونه تعویض کنم. ولی از شانس بد من الان 3 ساله ک ازدواج کردیم تو همین خونه فسقلی گیر کردیم. چند بار تا تعویض خونه پیش رفتیم اما همش نه پیش اومد. دعا کن ما هم بتونیم ی خونه خوب پیدا کنیم ک البته ب پولمون بخوره خخخخخخخخخ ایشالا ک حال بابایی بهتره! چه هدیه های زیبایی مخصوصا هدیه ای ک شما ب مهزیار دادید. خخخخخخ ایشالا ک همیشه شاد باشید امیدوارم وضعیت هوای آلوده ایران حل بشه!!!!!!
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم عاشقتم شقایق جون.انشاا... یه خونه خوب و عالی با قیمت مناسب گیرتون میاد. الان بهتره خدا رو شکر. مهزیار به هر بهونه ای از این نوع هدیه ها میگیره
الهه مامان یسنا
3 اسفند 92 9:07
ایشالا همیشه شاد باشی دوست خوبمچه هدیه ای به مهزیار دادین کم خرج و پر مهر
مامان و مهزیار
پاسخ
ممنون عزیزم. انتخاب خودش بود و خیلی هم راضی بود از دریافتش.
مامان آرش و آیناز
3 اسفند 92 9:56
سلام مهرنوش جون واقعا نمیدونم این دیگه چه مدلیه که تا بدهی رو ندی کارنامه رو نمیدن ما هم با آرش همچین برنامه ای داشتیم بچه ها رو ضایع میکنن بقول آرش وسیله های جدید مبارک ان شالله بسلامتی و خوشی استفاده کنید تولد بابا بزرگ مهزیار عزیز هم مبارک ان شالله سایشون بالا سرتون باشه به به عجب غذاها و دسری نوش جون ولنتاین مبارک البته با تاخیر عزیزم سفر پدرشوهرو مادرشوهرتون هم بیخطر ان شالله قبول باشه
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم. خودشون مسخره کردن ما که از نمره هاشون خبر داریم حالا دیرتر کارنامه رو بگیریم اتفاقی نمیفته. ممنون گلم برای تبریک وسیله ها. انشاا... روزی شما و همسرتون سفر معنوی حج
✽ستایـــِش فرشتـــه اـے از بِهشت✽
4 اسفند 92 10:11
تولد بابا بزرگ مهزیار جون مبارک باشه چه آقای خوش صورت و نورانی هستن سفر مکشون بی خطر انشالله که خدا قبول کنه
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم . ممنون. واقعا مهربون و با خدا هستند .انشاا...
محبوبه مامان الینا
4 اسفند 92 16:31
سلام عزیزم فکر کنم تنها کسی که خیلی اهل جابجایی و تنوع نیست منم نه خونه دلمو میزنه نه وسایل خونه بس که صبح تا شب نیستم هیچی واسم تکراری نمیشه سفر حج...انشاله بسلامتی...کلی سوغاتی افتادین پس
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم اینم خوب صرفه جویی دیگه.انشاا... ما هم منتظریم
زهرا
4 اسفند 92 23:42
چه عروس خوبی هستیدشما انشالله تولدصدسالگی پدربزرگ مهربون انشالله پدرومادرهمسری به سلامتی برن وباسوغاتی های خوشکل برگردن
مامان و مهزیار
پاسخ
سلام عزیزم. ممنون شرمند شدمانشاا...
مامان پریسا
5 اسفند 92 23:57
مهرنو.ش جان به فکر ما هم باش اخه این عکس های خوراکی ها چیه میذاری عالی شدن
مامان و مهزیار
پاسخ
الهی عزیزم هوس کردی به خدا خودمم نمی تونم بخرم چون همیشه تو رژییم آخرشم چیزی کم نمیکنم