مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

روز های شیرین بهاری- کارنامه سوم دبستان

دوستان خوب من درود خوب هستید؟ خوش میگذره؟ من خیلی خوبم چون تعطیل شدم و هنوزم کلاس های تابستانیم شروع نشده. عصرها با پسرهای همسایه میریم توی پارکینگ و حسابی خوش میگذرونیم و تا میام خونه اینقدر خاکی شدم که مامانی میفرستم توی  حمام . مامانی دوشنبه سرکار حالش بد شد و سردرد گرفته بود و بابایی رفت دنبالش و آوردش خونه البته می دونید که من میرم خونه ی مامان شیرین ،دنبال منم  اومدن. وای نمیدونید و قتی دیدم مامانی حال نداره چقدر ناراحت شدم تازه بابایی مامان رو سپرد به من که مواظبش باشم. منم تا با مامانی تنها شدم بغلش کردم و گریه کردم مامانم شوکه شده بود که چی شده منم گفتم برای تو ناراحتم  .مامان خوابید و منم میرفتم مثلا بهش سر...
24 ارديبهشت 1392

بدون عنوان

سلام دوستان خوب ((روز مادر، روز جهانی کارگر و روز معلم  به همه ی مادرها، کارگران و معلم های عزیزم تبریک میگم)) امروز 15 اردیبهشت و من روزهای خوبی رو گذروندم.از 2اردیبهشت ماه درس خواندن من حسابی شروع شد و امتحان هام رو دادم. البته بین این درس خوندن ها تفریح هم داشتم.4 اردیبهشت امتحان دیکته داشتم .پنجشنبه مامانی مرخصی گرفت و به درس من و حال بابایی رسید آخه بابا سرما خورده بود. مامانی با من ریاضی تمرین می کرد برای بابایی آبمیوه می گرفت برای من توپک مرغ و پنیر درست کرد و برای بابایی سوپ وتا شب همین طوربه من و بابایی می رسید مثلا مرخصی بود . مهزیار در حال ریاضی خوندن زمان استراحت بابایی ناخن میگیره مامانی عکس  ...
15 ارديبهشت 1392

مهزیار و سفره هفت سین

این عکس دقیقا بعد از تحویل سال منم دوست داشتم بخوابم خیلی هم سردم بود .   در این عکس سرحال هستم و خیلی خوشحال چون میخواستم برم خونه خاله ام پیش پسرخاله هام .   این عکسم هم روز ۱۳ فروردین مامانم میخواست دیگه سفره رو جمع کنه منم آخرین عکس با سفره گرفتم. ...
5 ارديبهشت 1392

آخرین روزهای فروردین

    سلام امروز 1 اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی و منم امتحان زبان داشتم که خوب بود . امتحان علوم رو هم عالی دادم و فردا هم امتحان اجتماعی دارم . اما آخرین روزهای فروردین ۹۲: 22  فروردین روز پنج شنبه خاله معصومه اینا از مکه برگشتند و ما هم  رفتیم فروگاه استقبالشون . مهزیار در انتظار رسیدن خاله در فرودگاه بدون شرح 23  فروردین روز جمعه صبح درس ها م رو خوندم و شب دوباره رفتیم خونه ی خاله معصومه . 24 شنبه رفتم مدرسه اما ظهر با سرویس رفتم خونه ی خاله میترا چون مامان جون و باباجون میخواستند عصر برن تهران . مامانی ظهر از اداره اومد خونه خاله . مامان جون اینا که رفتند من و مامانی ...
2 ارديبهشت 1392

گزارش نوروز 92

سلام دوستان عزیز امیدوارم لحظه ها و روزهای خوبی رو پشت سر گذاشته باشید. من تا 23 اسفند بیشتر مدرسه نرفتم و تعطیلات برای من شروع شد. روز سه شنبه 29 اسفند مامانی تقریبا همهی کارهاشو انجام داده بود  و منتظر مهمان های نوروزی بود شب چهارشنبه سوری بخاطر خطرات احتمالی ما رفتیم خونه ی مامان بزرگم و اونجا از روی آتیش پریدیم و شعر زردی من از تو سرخی تو ازمن خوندیم و سریع برگشتیم خونه ((البته قبل از رفتن مامانی سفره هفت سینش هم چیده بود. )) چون مهمان های نوروزی ما از 29 اسفند تشریف آوردن اول خاله نسترن اینا اومدن بعد خاله شیرین و در آخر مامان جون و بابا جون و دایی عرفان از تهران رسیدند تقریبا تا صبح بیدار بودیم . قبل از رفتن ب...
19 فروردين 1392

روزهای اسفند 91

          سلام دوستان گل من و مامانی حسابی تنبل شدیم البته برای نوشتن یه پست جدید. روزهای اول ماه اسفند با درس و امتحان شروع شد و همچنان ادامه دارد. 2 اسفند روز چهارشنبه : آزمون مرات داشتیم که خوب بود. چون بابایی قرار بود بره تهران آزمون دکترا داشت مامانی زودتر اومده بود خونه و من با سرویس اومدم خونه خودمون با هم دیگه نهار خوردیم و بابایی ساعت 4 رفت فرودگاه . من و مامانی هم تنها شدیم .   روز 5 شنبه 3 اسفند : عصر هم من و مامانی رفتیم فرودگاه دنبال بابایی و جالب اینکه توی فرودگاه فیروز کریمی مربی تیم پیکان رو دیدم. از فرودگاه مستقیم رفتیم خونه مامان شیرین چون ...
23 اسفند 1391

اختصاصی شیدا جون

((شیدا جان تولدت مبارک)) ارغوان عزیز تولد نازنین ترین و اهورایی ترین ارمغان زندگیتان را تبریک میگویم.. بهترین آرزوها رو برای شما و شیداجون دارم . مهزیار و مامانی کسایی که دوست دارن به خودشیدا جون و مامان گلش ارغوان عزیز تبریک بگن میتونن به وبلاگه خودشون برن اینم آدرسش: http://2cutechild.persianblog.ir     ...
23 بهمن 1391