یک شب خاطره انگیز
بالاخره مامانی وقت آزاد پیدا کرد و با مامان امیر فربد هماهنگی کردن و روز یک شنبه12 شهریور ما رو بردن سینما فیلم پسر خاله و بچه ننه. البته علی هم بود و ما سه نفر وقتی بهم رسیدم یادمون رفت که هدفمون دیدن فیلم باورتون میشه؟ راستشو بخواید از فیلم هیچی نفهمیدیم چون باهم حرف میزدیم و وقتی مردم احساساتی می شدند و می خندیدند ما سرمون میاوردیم بالا ببینیم چه خبر شده ؟ در کل چیز زیادی از فیلم یادم نمونده .
از سنما که اومدیم بیرون توی مسیر خروج یک سگ خوشگل و ناز دیدم که از دیدن سگ بیشتر از فیلم لذت بردیم و اگه مامانی و مامان امیر فربد نبودن حتما یه راهی برای رسیدن به سگ پیدا میکردیم که نشد . بعد از دیدن فیلم هم با دوستانم رفتیم پارک و حسابی بازی کردیم.
این همون مسیر خروج که گفتم اینجا سگ خوشگل رو دیدیم
اینم عکس سگی که دیدیم البته کیفیت عکسش زیاد خوب نیست
من. امیر فربد و علی
اینجا هم امیرفربد بنا به دلایلی قهر کرد و عکس نگرفت
همون شب مامان و بابا داشتن فیلم می دیدن منم خسته شدم و رفتم توی کمد رختخواب ها
بعد صداشون کردم و گفتم بیاید کارتون دارم اومدن تو اتاق و دیدن من در کمدم .
گفتم مامان ازم عکس بگیر بزار تو وبلاگم مامانی هم گفت عکس میگیرم اما تو وبلاگت نمی زارم که من با همین شیوه که بالا می بینید خودمو لوس کردم و موافقتشو گرفتم.