مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 10 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 27 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

تولد 11 سالگی

مهزیار مدتی بود دوست داشت یه تولد متفاوت داشته باشه . سال های قبل تولد خانوادگی به دوستانه تبدیل کرد و بعدش آرزو داشت تولدش با حضور یه خواهر یا برادر باشه که پارسال تولدش 4 نفره با نی نی تو شکم من جشن گرفت اما امسال خیلی دوست داشت تولد متفاوت تری  یه شهر دیگه و یا یه کشور دیگه باشه . از اونجا که آرزو بر جوان عیب نیست منم کلی به تولد توی ذهنش شاخ و برگ میدادم که اینجور یا اونجوری باشه. بعد یه روز که داشتیم تاریخ سفر مشخص میکردیم من پیش خودم گفتم چرا آرزوی پسرم براورده نکنم ( تصیم داشتیم جشن تولد اهواز بگیریم و بعد بریم سفر) به همسری گفتم و قرار شد من کارهای لازم انجام بدم و اگر پرواز خوب و هتل خوبی رو تونستم تو اون تاریخ هماهنگ کنم تول...
1 مرداد 1394

تیر ماه 94

تیرماه 94 در حالی شروع شد که ماه رمضان بود و منم فقط کلاس زبان میرفتم و گاهی هم با دوستان فوتبال و اسکیت بازی میکردم. بقیه ی ساعت ها هم با سامیار بازی میکردم و پلی تری و دوباری هم خونه ی عمه ام موندم و با علی حسابی بازی میکردیم. توی ماه رمضان حسابی برنامه ها عوض میشه. مامانی روزه نمیگرفت امسال ولی بابای روزه بود. چند بار مهمونی برای افطار داشتیم و چند بار هم مهمونی افطار رفتیم. شب هاب قدر هم مامان با برنامه تلویزیون دعا میخوند و منم کنارش مینشستم و میخوندم . بین خوندن دعا هم سامیار گریه میکرد و مامان رو پاش تونش میداد. برنامه ی ماه عسل هر روز نگاه میکردیم و سریال پایتخت . 25 تیرماه بعد از کلاس زبان با مامانی و بابایی و داداشی رفتیم تهر...
31 تير 1394

عکس های آتلیه

عکس های آتلیه عکس های 30 مهر ماه سال 93   عکس های آتلیه 10 فروردین 1394 تو این عکس ها داداش گلم سامیار هم هست . سامیار 54 روزه است و حسابی تو آتلیه گریه کرد و نشد یه عکس با آرامش بگیریم . هر چند تو عکس ها خواب و هر کی ندونه فکر میکنه چه پسر خوبی مامانم تو این عکس هست ولی خودش کات کرده       ...
2 تير 1394

خرداد ماه 94

خرداد ماه امتحانات من تمام شد. فصل تابستان ما خیلی زودتر شروع شد. 1 ماه زودتر.کلاس زبان ادامه داره و با دوستانم توی پارکینگ فوتبال بازی میکنم . گاهی هم استخر میرم. خونه ی عمه پیش علی هم رفتم .یه سفر به تهران و یه مهمونی خونه ی خودمون به اسم سامیار پارتی. دوستا های وبلاگی مامانی معروف به دوستان بلوری برای دیدن یامیار اومدن خونه ی ما که به من خیلی خوش گذشت. اسم مهمونی سامیار پارتی بود. آخر های خرداد ماه و یه شب قبل از ماه رمضان هم عروسی  دختر دایی بابام بود که اونم خیلی خوش گذشت. این توضیحات باشه تا سر فرصت مامان تکیلش کنه. خرداد ماه به روایت تصویر آیا کندن موی برادر بزرگتر کار خوبی است؟ در مسیر ...
31 خرداد 1394

اردیبهشت 94

موقتا عکس ها رو میزارم تا سر فرصت مطالب مربوطه نوشته شود. تولد کیهان پسر خاله ام- روز پدر - روز معلم - تولد دوقلوها- و عکس های من و داداشم تولد کیهان پسر خاله ی عزیزم از سمت راست: کامیاب.خودم.کیهان.رهام.ارسلان و رسا اولین روز پدری که من و داداش سامیار باهم به بابا تبریک گفتیم کیک خوردن روی اپن خیلی خیلی مزه داد کیک و طرحش هنر مامان. این روز پدر کلی خاطره داره که بعد نوشته میشه روز پدر خونه ی باباخسرو من و آقای آخوند معلم خیلی خوب و مهربان کلاس پنجم من و پآقای شمسه معلم هنر من و آقای حیدری معاون خوب و مهربون مدرسه آقای سیدی معلم قرآن     ...
31 ارديبهشت 1394

نوروز 94 اولین نوروز مهزیار در کنار سامیارہ(فروردین 94)

نوروز 94 را در حالی جشن گرفتیم که خانواده مون 4 نفره شده بود.     آغاز سفر نوروزی به سمت تهران 6 فروردین   اراک پیست رالی پرند پیست بین المللی رالی پرند 13بدر جنگل های شمال- استان مازندران برگشتن از 13 بدر برگشتن از تهران 15فروردین 16 فروردین 2 ماهگی سامیار 20 فروردین تولد فرگل عزیز فرگل جون از دوست های وبلاگی اهوازی هستند. من و علی دوست عزیزم معروف به علی خوشتیپ (اسم وبلاگش) بازم تولد فرگل جون ایستاده از سمت راست: روژان - ارسطو- فرگل بغل مامانش-آرمیتا-پریسا-محمد فرزام من و...
16 فروردين 1394