مهزیار عزیز مامهزیار عزیز ما، تا این لحظه: 19 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره
دونه سیب ما سامیاردونه سیب ما سامیار، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
محفل عاشقانه ما محفل عاشقانه ما ، تا این لحظه: 22 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره
بابا محمدبابا محمد، تا این لحظه: 50 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
مامان مهرنوشمامان مهرنوش، تا این لحظه: 44 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

دنیای مهزیار مامان

مهزیاربه کلاس سوم رفت

سلام سلام صدتا سلام . من کلاس سومی شدم . خیلی خوشحالم که دوباره به مدرسه رفتم و کلاس سومی شدم آخه از قدیم میگفتن سومی رئیسن مطمئنم که شعرش یادتون هست ((اولی شلخته، دومی ها پا تخته و ...)). به خونه که رسیدم یه سر به کامپیوترم زدم و یه کوچولو بازی کردم و بعد استراحت . ناخن هام گرفتم و حمام رفتم و خوابیدم تا فردا صبح سرحال باشم . صبح مامانی از خواب بیدارم کرد با کمک بابایی دست و صورتم رو شستم صبحانه خوردم و لباس پوشیدم و مثل همیشه مامانی تلویزیون روشن کرد و شبکه دو که همیشه برنامه  کودک داره از ساعت 6:30 نگاه کنم که بعد از اتمام برنامه با کمال تعجب عکس روز اول مهر سال گذشته منو نشون داد خیلی جالب بود چون عکس رو ما براشون ارسال نکرده بودیم...
2 مهر 1391

بر می گردم با عکس های قشنگ

سلام دوستان عزیزم ما عازم سفر هستیم . آماده آماده . مامان و بابا هم از فردا مرخصی هستند و من حسابی منتظرم .دلم خیلی برای باباجون و مامان جونم تنگ شده البته برای دایی ها و خاله ها و پسرخاله و دختر خاله ها هم تنگ شده اما برای مامان جون و باباجون بیشتر. دیروز مامانی بعد از تماس ها و پیگیری های زیاد روپوش مدرسه ام گرفت .ولی فقط یک دست چون لباس های دبستان ما 20 شهریور به بعد آماده میشه و چون ما می خوایم بریم سفر مامان زودتر گرفتش که خیالش راحت باشه. من با گزارش سفر و عکس های قشنگ و خبرهای روز اول مدرسه برمی گردم . تو این مدت که من نیستم مراقب خودتون باشید به وبلاگ من همچنان سر بزنید   ...
19 شهريور 1391

یک شب خاطره انگیز

بالاخره مامانی وقت آزاد پیدا کرد و با مامان امیر فربد هماهنگی کردن و روز یک شنبه12 شهریور ما رو بردن سینما فیلم پسر خاله و بچه ننه. البته علی هم بود و ما سه نفر وقتی بهم رسیدم یادمون رفت که هدفمون دیدن فیلم باورتون میشه؟  راستشو بخواید از فیلم هیچی نفهمیدیم چون باهم حرف میزدیم و وقتی مردم احساساتی می شدند و می خندیدند ما سرمون میاوردیم بالا ببینیم چه خبر شده ؟ در کل چیز زیادی از فیلم یادم نمونده . از سنما که اومدیم بیرون توی مسیر خروج یک سگ خوشگل و ناز دیدم که از دیدن سگ بیشتر از فیلم لذت بردیم و اگه مامانی و مامان امیر فربد نبودن حتما یه راهی برای رسیدن به سگ پیدا میکردیم که نشد . بعد از دیدن فیلم هم با دوستانم رفتیم پارک و حس...
15 شهريور 1391

باز آمد بوی ماه مدرسه

سلام به روی ماه همتون بازم شهریور ماه شد و بوی پاییز و مدرسه داره میاد . باید بگم که من امسال تابستان البته تا آخر شهریور ماه 145 روز تعطیل بودم . ((دوستان شهرهای دیگه تعجب نکنید آخه به علت گرما مدارس ما زودتر تعطیل میشه خصوصا در دوران ابتدایی)) . اما من دیگه دارم خودم رو برای شروع یک سال تحصیلی جدید آماده میکنم . با مامان و بابایی رفتیم و یونیفرم مدرسه رو سفارش دادیم  که گفتن 20 شهریور آماده میشه اما  چون ما همون تاریخ داریم میریم تهران چون عروسی دایی عزیزم قرار زودتر تحویل بگیریم. اما رفتم پاساژ امام رضا کیف، کفش و همه ی لوازم تحریرم رو خریدم .وای که چقدر حال کردم چون همشون طرح انگری برد هستند و خیلی خیلی دوستش...
11 شهريور 1391

یادگاری برای فرزندم

دوستان گل مامان مهربونم عکس من فرستاده بود برای مجله راه زندگی در قسمت یادگاری برای فرزندم البته مامانی انتظار داشته که همزمان با سالروز تولدم چاپ بشه که نشد و در شماره ی که  اول شهریور منشر شد چاپش کردند. البته مامانی اصلا نگفته بود که اینکار رو کرده و وقتی بابا رفت و مجله ها رو خرید و آورد داد به مامان، مامانی با عجله این مجله رو نگاه کرد و با خوشحالی به من و بابا گفت خوبه !!!!! که وای نمیدونید بابام چقدر احساساتی شد و از مامان تشکر کرد. منم خیلی خوشحال شدم خیلی زیاد. پیش خودم گفتم بد نیست شما هم ببینید . (( مامان گلم ممنون که همیشه با کارهای که برام میکنی منو غافلگیر میکنی )) ...
11 شهريور 1391

سفر به شیراز

سلام دوستان گلم عید سعید فطر بر شما مبارک باد. میدونم با تاخیر فراوان تبریک گفتم ولی ببخشید رفته بودم مسافرت جای شما سبز سفر خوبی بود و خیلی خوش گذشت . رفته بودیم شیراز همراه با مادربزرگ و پدربزرگم و عمه ها و عمو علی.   این عکس در کمربندی شهر بهبهان به سمت گچساران اینجا هم امامزاده جعفر(ع) در مسیر رفتن به شیراز که همیشه با مامان و بابا م رفتیم زیارت و این بار با بابابزرگ و مامان بزرگم رفتیم که خیلی خوششون اومد. راستی این تصویر شما رو یاد یکی از درس های دوره دبستان نمیندازه  آره خودش درس مرغابی و لاک پشت . الان در کتاب دوم دبستان . ...
4 شهريور 1391

گل ماه تولد شما چیست؟

گُل مـــاه تولد شمــا چیست؟     فروردین گل رز گاهی بدون فکر قبلی کاری را انجام می دهید. بسیار رک گو هستید و عاشق مسافرت!...اشتیاق زیادی برای زندگی کردن دارید و پشتکارتان خوب است.       اردیبهشت گل نسترن     فردی صبور و پرطاقت هستید و اراده بسیار قوی دارید. دوست دارید کارها را به آهستگی ولی به طور جدی انجام دهید. خجالتی هستید و قابل اعتماد. سعی می کنید از مشاجرات دوری کنید.   خرداد گل یاس سفید رفتار دوستانه ای دارید. رک گو و پر حرف بوده و همین امربه جذابیت شما می افزاید. مانند گل یاس، همیشه برای زنده کردن یک مجلس و معطر کردن آن حضور دار...
25 مرداد 1391

به یاد هموطنان عزیزمان در استان آذربایجان شرقی

سلام دوستان عزیز متاسفانه  همونطور که میدونید دیروز در کشور عزیزمون زلزله با قدرت ۶.۲ ریشتر آمد که باعث کشته و زخمی شدن جمع کثیری از هم وطن های عزیزمون شد من از طرف خودم و خانواده این حادثه غم انگیز رو به کل ملت ایران و مردم اذربایجان شرقی تسلیت میگم و از خدا میخوام که به بازماندهاشون  صبر بده . آرزو می کنم و  امیدوارم ملت ایران همیشه شاد و سلامت باشند . ...
22 مرداد 1391

من و تولد مامانم- سفره افطار ما

سلام و درود دوستان عزیز ممنون از پیام های تبریکتون به مناسبت تولد مامانم. روز تولد مامانم مصادف شده بود با شب شهادت حضرت علی (ع) و به همین دلیل برنامه ی خاصی نداشتیم اما هدیه تولد رو من و بابا به مامانی  تقدیم کردیم .(( هدیه مامانی نیم ست خیلی خوشگل بود و یک سبد گل. اما تو خونه ما همیشه بدون مناسبت برای مامانی گل گرفته میشه که همیشه بابای میخره و بعضی اوقات به پیشنهاد من ))   که هدیه سلیقه بابایی بود و من در انتخابش نقشی نداشتم اما مامانی خیلی خوشش اومد و گل به انتخاب هر دومون. البته صبح پنجشنبه تا از خواب بیدار شدم رفتم بغل مامانم و شعر تواد تولد براش خوندم که مامانم خیلی ذوق کرد و بوسه بارانم کر...
21 مرداد 1391