مهزیارم خوشحالم که تک فرزند نیستی
پسر گلم این روزها به این فکر میکنم که چقدر شاد هستی و برای اومدن خواهر و برادر جدید چقدر ذوق داری. مهزیارم وقتی خوشحالی تو رو برای اینکه تک فرزند نیستی میبینم افسوس میخورم که چرا زودتر برای داشتن فرزند دوم اقدام نکردم.البته من و بابایی تو فکرش بودیم اما شرایط پیش می آمد که نمیشد. وقتی 4 ساله بودی مامان ارشد قبول شد و خوب شرایط سختی بود مشغله ی خانه و رسیدگی به شما و کار و درس و خونه داری . بعد از دوسال درس و دفاع نامزدی دایی پیش اومد و مامان دوست داشت تو عروسی دایی راحت باشه و ... همینجوری گذشت تا اینکه کلا من و بابایی قانع شدیم که یه بچه کافی و همینو بزرگ میکنیم تا اینکه بیقراری شما برای داشتن خواهر و برادر شروع شد. از کلاس اول تا چه...
نویسنده :
مامان و مهزیار
9:50